دوسال پیش در چنین روزی شیرکو معارفی فعال سیاسی کُرد در زندان مرکزی سقز به دار آویختە شد.شیرکو معارفی متولد ،۱۳۵۹در بانه در تاریخ دهم آبانماه ۱۳۸۷ به اتهام همکاری با "کومله" یکی از احزاب اپوزسیون کردی دستگیر و از آن به بعد در بازداشت وزارت اطلاعات و زندان شهر سقز نگهداری شد. او بعد ها توسط حکمی در دادگاه انقلاب اسلامی سقز بعنوان محارب شناخته و در سحرگاه دوشنبه ۱۳ آبانماه ۱۳۹۲ در زندان مرکزی سقز اعدام شد.
شیرکو معارفی در فروردین ماه ۱۳۹۱ در اعتراض به حکم اعدام و زندانی شدنش دست به اعتصاب غذا زد و اعلام کرد از امروز در اعتراض به وضعیت نامعلوم و نا مشخص خود در زندان دست به اعتصاب زده و این اقدام را طی نامه ای به دادستان و مسئولین زندان اعلام نمود.همچنین خانواده وی نیز با ارسال نامەای به مجامع بین المللی و سازمان حقوق بشراز آنها برای لغو حکم اعدام فرزندشان کمک طلبیدند اما راه به جایی نبردند.بعد از اعدام این زندانی سیاسی نهادهای حقوق بشری و سایتهای خبری از زبان خانواده وی متن نامەای را منتشر کردند که به گفتەی آنها آخرین نامەی شیرکو معارفی بودە است.متن کامل نامە:
از سوسوی تلائلو طلوع و از ناله مادر، ترانه آزادی می سرآیم
دیر زمانیست که شب هنگام، طعمه گاه شکارچیان حریص است و سوسوی شب نوید صیدهای نادر و دست نایافتنی است. آری شکار و طعمه در این بلاد نه برای تفریح و اوقات شاد به سر بردن, که از سر زیاده خواهی و کج فهمی و تمایلات نالازم و کشنده است. برای صیادی بدور از منطق و بری از احساس تعادل و انصاف هر صیدی می تواند جذاب و فریبنده باشد. حال اگر این صید در جولانگاه دست نیافتنی و صعب العبور باشد و ذاتا سنتهای وجدان مدار بر دوش داشته باشد, هم موجه صید و هم دائم الصید خواهد بود. جوانی که خود را مبارز, برحق و خواهان شعائر انسان دوستی می داند چه بسا آن آهوی زیبا اندام است, اندر چشم شغالهای زشت پسند و زشت بین. سلاحی که بر دوش جوان حافظ عدل و انسانیت است, کم پیش می آید, که ماشه چکانش تمرین تیر نواختن را به درستی و دقت سپری کرده باشد. آری، من شیرکو معارفی، همان تروریست متهم مخالفت با خدایم, که جدا از حب انسانها و نوازش کودکان, دلسوز طبیعت و رویای آشتی, اندیشه ای بمب آسا در سر و خیالی نحیفی در دل دارم. صید من برای شغالهای شب پرست و دشمنان طلوع و مهر مادری, همان اندازه نوید پیروزی برای آنهاست, که در ازای ظلمانی ترین شبها هم نخواهد توانست جلودار طلوع و تلائلو افق باشد. من تروریست ترین فرزند "آربابا"حتی به هنگام به اسارت درآمدنم میل به شلیک و نواختن تفنگی را نداشتم و هر آنچه از پیشینه و آن روزش با من بود, ترور و ارعاب و خشونت نبود و تنها کوله باری مملو از عشق به انسانیت و نوازش آزادی بر دوش داشتم. این نامه را در غروبی ترین شبها می نویسم, که همزمان نسیم طلوعش سلامی اجتناب ناپذیر می دهد و اکنون آشناترین صدا، نزدیک ترین چهره، مادرم است. که در نبردی فرسایشی تمنای آغوشش را برای یک بار هم که شده, در دل می پرورانم, اما دریغا مهر به مادر و مام میهن در این ندامتگاه هیچ مجالی برای ابراز وجود ندارد. پُر پرتو ترین خورشید, درخشان ترین ستاره, بیکران ترین دریا و سر به فلک ساییده ترین کوه طبیعت, که جبروار بر سرنوشت من سایه افکنده و نه از خورشید جنبشم, نه از ستاره امیدهایم, نه از دریای مادرم و نه از کوه استفامتم نتوانستم و نخواهم توانست دست بکشم, بلکه با تمام وجود هر آنچه این صید, تروریست, مخوف برای صیادان آزادی ساخته, این دنیای بکر و انسانیست. با تمنای آغوش مادر, عشق به آزادی و تعهد به انسانیت, صدها شب و روز دیگر را قلم خواهم زد و همچنان من یک جوان کُرد زحمتکش, انقلابی و از دیار شب زنده داران خواهم بود.
و اینک نیز باید بگویم: گاه آنکه ما را به حقیقت می رساند خود از آن عاریست!
زیرا تنها حقیقت است که رهایی می بخشد.
من نه از برای سقط حقیقت, عدل و انسانیت گام برداشتم, بلکه گام در رکاب هر فرسنگ راه که نهادم, به جولانگاه حقیقت قریب تر, به منزلگاه عدل فزونی و در پیشگاه انسانیت پیشمرگ تر شدم. آری من پیشمرگ جاودانگی, دوری جستن از بربریت و هم آغوش شدن با آزادی هستم و در مسلخ جباران و جور ورزان, که به خیالشان از جولان کردن در جنگل سروسانان جدایم می سازنند, بی هیچ واهمه و اضطرابی, با قامتی استوار و دلی سرشار از امید و استقامت حضور می یابم و به جمع ستارگان این آسمان غمگسار می پیوندم.
شیرکو معارفی
زندان سقز - ۱۵.۷.۱٣۹۲
بنابه گفته هم بندیهای این فعال سیاسی «ساعت ۶ بامداد با حضور گروهی از وزارت اطلاعات ، رئیس زندان مهندسی عبدینیا و رئیس حفاظت زندان نوروزی شیرکو به بخش انتظار، سالن ملاقات زندان منتقل شده و در این فضای بسته بدون حضور کارمندان زندان و تنها با حضور رئیس زندان و رئیس حفاظت و اکیپ مذکور حکم اعدام شیرکو معارفی اجرا شده است. شیرکو معارفی تا لحظه انتقال به محوطه سربسته سالن ملاقات در جریان اجرای حکم خود قرار نداشت و تنها زمانی که طناب دار را مشاهده کرده فهمیده که حکم وی اجرا خواهد شد.»
(منبع: سايت كرد پا)
#ایران #تهران #اوین #رجایی_شهر #گوهردشت #معلمان #كارگران #پرستاران #دانشجویان #زنان #جوانان #زندانيان #دانشگاه #دانشجو #زندان #حقوق_بشر #اعدام #اعتراض #قيام
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر