ايران- حبيب الله لطيفي ـ یک
دانشجوی کُرد زندانی
20 فروردين 94 حبیبالله لطیفی زندانی سیاسی در زندان سنندج محکوم به
اعدام است. او اکنون پس از گذشت شش سال همچنان در بلاتکلیفی به سر میبرد و خطر
اجرای حکم اعدام وی را تهدید میکند.بنابه گزارش کمپین دفاع از زندانیان
سیاسی و مدنی، حبیبالله لطیفی دانشجوی زندانی محکوم به اعدام، در تیرماه ۱۳۸۷، به جرم محاربه در شعبه یک دادگاه انقلاب
شهر سنندج به اعدام محکوم شد. با گذشت شش سال و چهار ماه از صدور این حکم، کماکان
وی در آستانه اجرای حکم اعدام قرار دارد و هیچگونه تغییری در پرونده وی صورت
نگرفته است.
حبیبالله لطیفی هفتمین فرزند صغری و عباس لطیفی، اول فروردینماه ۱۳۶۰، در سنندج به دنیا آمد.. وی ۷ سال نخست زندگی خود را به همراه خانوادهاش (هنگام جنگ ایران و عراق) در روستای نایسر از توابع شهرستان سنندج، در آوارگی سپری نمود.
حبیب از کودکی به ورزش علاقهمند بود و در رشتهی فوتبال، استعداد کمنظیری از خود نشان میداد. در حین گذراندن مقاطع تحصیلی ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان، در تیمهای مختلف فوتبال از جمله تیم شهرداری سنندج بازی کرد. اما در آستانهی ورود به دانشگاه، مجبور به ترک آن شد؛ چرا که پیششرط ادامهی آن، ثبتنام در مرکز بسیج بود و بدینترتیب حبیب که حاضر به ثبتنام در بسیج نبود، علیرغم میل باطنی خویش، مجبور به ترک باشگاه و خداحافظی از فوتبال شد. حبیب که عاشق طبیعت کردستان بود، کمکم به ورزش کوهنوردی روی آورد و توانست بسیاری از کوههای کردستان را فتح نماید.
با وجود آن که حبیب در خانوادهای ثروتمند متولد شده بود، همواره در اجتماع فروتنانه ظاهر میشد. این دانشآموز ممتاز در سال ۱۳۸۰، موفق به اخذ دیپلم و پیشدانشگاهی در رشتهی ریاضی و فیزیک شد و در مهرماه ۱۳۸۱، به دانشگاه ایلام راه یافت و در رشتهی مهندسی صنایع ادامه تحصیل داد.
حبیب جوان، علاقهی ویژهای به مطالعه و بحث و گفتگو در خصوص مسایل اجتماعی- سیاسی ایران به ویژه کردستان داشت. او به همراه دوستان خود مدام مشغول فعالیتهای مدنی، فرهنگی، زیست محیطی و سیاسی بود. از شرکت در NGOها گرفته تا فعالیت سیاسی. وی همچنین افتخار عضویت در انجمنهای زیستمحیطی «ژیانهوه» و «شاهو» را داشت.
حبیبالله لطیفی ساعت ۷ و ۴۰ دقیقه غروب اول آبانماه ۱۳۸۶، در خیابان ادب سنندج، از سوی ۱۱ تن از نیروهای امنیتی اطلاعات، در زمانی که از یک مغازه خدمات کامپیوتری خارج میشد، محاصره و بازداشت شد و از آن غروب تا ۴ ماه بعد، آفتاب را در آسمانش ندید. وی ۴ ماه در زندان انفرادی تحت شکنجهی شدید بازجویان اطلاعات، مورد بازجویی قرار گرفت. روز نهم بازداشتش بر اثر خونریزی کلیههایش به بیمارستان تامین اجتماعی سنندج (دورافتادهترین بیمارستان شهر) منتقل میشود و بر حسب اتفاق یکی از بستگان نزدیکش وی را در وضعیتی بسیار وخیم اینگونه میبیند: «پسرکی با چشمهایی ورقلمبیده و پوستی کدر و تیره و لبان پاره شده که ۳ نفر وی را که توان راه رفتن نداشت و در میان بازوانشان نیمه خمیده و به سختی قدم بر میداشت، از پلههای بیمارستان بالا میبردند و ۸ نفر دیگر نظامی و لباس شخصی آنان را اسکورت میکردند.»
بعدها معلوم شد که ۵ الی ۶ نفر او را به باد لگد و باتوم گرفته و تا سرحد مرگ کتک زدهاند. او ۴ هفته توانایی هیچ حرکتی جز سینهخیز راهرفتن نداشت. سرش از ۳ ناحیه شکسته بود و لگدهای پیاپی، لبانش را شکافته بود.
گفتنی است به دنبال اعتراض حبیب به قاضی کامیانی بازپرس پرونده که هرازگاهی جهت بازپرسی به تکسلولی وی در اطلاعات مراجعه میکرد، کامیانی هرگونه اعمال شکنجه را انکار کرده و حبیب را متهم به اظهارات کذب نموده بود.
در این گیر و دار رییس کل اطلاعات استان کردستان و دادستان وقت سنندج (امجدی)، طی گفتوگویی که در تکسلولی اطلاعات از پشت دریچه سلول با حبیب انجام داده بودند؛ قول فراری دادن شخص وی و دوستش یاسر گلی در ازای اعتراف بر علیه دیگر دوستانش و فرستادن گزارش ماهانه در مورد ۲ نفر (که مشخص نشد چه کسانی هستند) را داده بودند که پس از آن که با واکنش منفی حبیب روبهرو شده بودند، او را تهدید به اعدام کرده بودند.
حبیبالله لطیفی پس از طی پروسه بازجویی که توسط ماموران وزارت اطلاعات انجام شد، به بند قرنطینه و سپس بند پاک ۲ زندان مرکزی سنندج منتقل شد و پس از ۴ ماه چشمانش به نور آفتاب و دیدار خانوادهاش روشن شد. حبیب در تاریخ ۱۰ تیرماه ۱۳۸۷، طی دادگاهی چند دقیقهای و بدون حضور خانواده، در شعبهی اول دادگاه انقلاب اسلامی سنندج از سوی قاضی حسن بابایی، به جرم اقدام علیه امنیت ملی و نظام، با استناد به آیه ۳۳ سوره مائده (قرآن) و استناد به مسائل یکم، سوم و پنجم از فصل ششم (حد محارب) جلد چهارم کتاب تحریرالوسیله خمینی و مواد ۱۸۳، ۱۸۶، ۱۹۰، ۱۹۱ قانون مجازات اسلامی، محارب (دشمن خدا) اعلام شده و به اعدام محکوم شد (اتهامی که وی هیچگاه نپذیرفت).
گزارش شده است که در آستانهی اعدام زندانی سیاسی احسان فتاحیان و در زمانی که مادر حبیب به نشانهی اعتراض به اعدام وی به جمع زندانیان سیاسی اعتصابکننده پیوسته و تهدید به خودسوزی کرده بود؛ حجتالاسلام بابایی، «الهه» خواهر حبیب را به دلیل مصاحبه با رسانههای خارجی تهدید به پروندهسازی “چرب” و زندان کرده بود. پیش از آن نیز امید، برادر حبیب که جهت پیگیری پروندهی او به دادگاه رفته بود، از سوی حمزهای رییس سابق حفاظت دادگاه انقلاب سنندج، به مدت نیم روز بازداشت و در مقابل انظار عمومی، مورد ضرب و شتم توسط شخص رییس حفاظت قرار گرفته بود.
در زمان بازداشت رفتهرفته بیماری برونشیت (عفونت ریوی) حبیب بار دیگر عود کرده و عفونت معده و دندانها که همگی بر اثر نبود بهداشت در هوا و غذای نامناسب تکسلولی اطلاعات و زندان مرکزی سنندج بر او ظاهر شده بود، بر فشار و شکنجهی روحیاش افزود.
با وجود درخواستهای مکرر حبیب، خانواده و وکیلش؛ مسوولان اجازهی درمان نداده و تنها یک بار به منظور انجام سونوگرافی حبیب را به بیمارستان توحید سنندج منتقل کردند که بعدها اعلام کردند جواب سونوگرافی گم شده است. «مسعود مهربان» رییس سابق حفاظت زندان مرکزی سنندج و «محمد خسروی» رییس زندان مرکزی سنندج، توسط نیروهای خود در زندان، حبیب را با کنترل روابط تحت فشار قرار داده و به طرق مختلف از جمله ممنوعیتهای بیدلیل و ناگهانی ملاقات و تماس تلفنی او را آزار میدهند.
حبیب از جمله زندانیان سیاسی و اعتصابکنندگان معترض به اعدام «احسان فتاحیان» بود و تا آخرین لحظات از تلاش برای نجات جان این همبندی خود از پای ننشست . به دستور ریاست زندان، چندین بار وسایل و یادداشتها و کتب شخصی حبیب را تفتیش و ضبط کرده، حق ملاقات حضوری با خانوادهاش را از او گرفته و در نهایت حق استفاده از تلفن را از او سلب کردند.
حبیب بعدها یک بار دیگر برای ادای پارهای توضیحات از زندان به سلولهای انفرادی این اداره منتقل شد و مدت ۴ روز را تحت شکنجه به سر برد. همچنین در زمان سفر خامنهای به کردستان، بر اثر مراجعه شبهنگام ماموران وزارت اطلاعات به خانهی پدری حبیب به منظور تهدید آنها و حبس خانگی خانواده تا اتمام سخنرانی خامنهای در میدان آزادی سنندج، مادر حبیب دچار سکتهی قلبی شد.
روز پنجم دیماه ١٣٨٩، قرار بود حکم اعدام حبیب در زندان مرکزی سنندج اجرا شود که بنا به درخواست عفو والدین این زندانی، با دخالت استاندار وقت کردستان، اجرای حکم به طور موقت متوقف شد.
هماکنون نیز با گذشت شش سال و چهار ماه از صدور حکم اعدام برای حبیب، کماکان وی در آستانه اجرای قریبالوقوع حکم اعدام قرار دارد و هیچگونه تغییری در پرونده وی صورت نگرفته است. هنوز هیچ خبری از شکستن حکم اعدام وی نیست و هر لحظه ممکن است این دانشجوی کُرد اعدام شود.
خانواده وی بارها تمامی مجامع و نهادهای حقوق بشری
را برای نجات جان وی به مدد طلبیدهاندحبیبالله لطیفی هفتمین فرزند صغری و عباس لطیفی، اول فروردینماه ۱۳۶۰، در سنندج به دنیا آمد.. وی ۷ سال نخست زندگی خود را به همراه خانوادهاش (هنگام جنگ ایران و عراق) در روستای نایسر از توابع شهرستان سنندج، در آوارگی سپری نمود.
حبیب از کودکی به ورزش علاقهمند بود و در رشتهی فوتبال، استعداد کمنظیری از خود نشان میداد. در حین گذراندن مقاطع تحصیلی ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان، در تیمهای مختلف فوتبال از جمله تیم شهرداری سنندج بازی کرد. اما در آستانهی ورود به دانشگاه، مجبور به ترک آن شد؛ چرا که پیششرط ادامهی آن، ثبتنام در مرکز بسیج بود و بدینترتیب حبیب که حاضر به ثبتنام در بسیج نبود، علیرغم میل باطنی خویش، مجبور به ترک باشگاه و خداحافظی از فوتبال شد. حبیب که عاشق طبیعت کردستان بود، کمکم به ورزش کوهنوردی روی آورد و توانست بسیاری از کوههای کردستان را فتح نماید.
با وجود آن که حبیب در خانوادهای ثروتمند متولد شده بود، همواره در اجتماع فروتنانه ظاهر میشد. این دانشآموز ممتاز در سال ۱۳۸۰، موفق به اخذ دیپلم و پیشدانشگاهی در رشتهی ریاضی و فیزیک شد و در مهرماه ۱۳۸۱، به دانشگاه ایلام راه یافت و در رشتهی مهندسی صنایع ادامه تحصیل داد.
حبیب جوان، علاقهی ویژهای به مطالعه و بحث و گفتگو در خصوص مسایل اجتماعی- سیاسی ایران به ویژه کردستان داشت. او به همراه دوستان خود مدام مشغول فعالیتهای مدنی، فرهنگی، زیست محیطی و سیاسی بود. از شرکت در NGOها گرفته تا فعالیت سیاسی. وی همچنین افتخار عضویت در انجمنهای زیستمحیطی «ژیانهوه» و «شاهو» را داشت.
حبیبالله لطیفی ساعت ۷ و ۴۰ دقیقه غروب اول آبانماه ۱۳۸۶، در خیابان ادب سنندج، از سوی ۱۱ تن از نیروهای امنیتی اطلاعات، در زمانی که از یک مغازه خدمات کامپیوتری خارج میشد، محاصره و بازداشت شد و از آن غروب تا ۴ ماه بعد، آفتاب را در آسمانش ندید. وی ۴ ماه در زندان انفرادی تحت شکنجهی شدید بازجویان اطلاعات، مورد بازجویی قرار گرفت. روز نهم بازداشتش بر اثر خونریزی کلیههایش به بیمارستان تامین اجتماعی سنندج (دورافتادهترین بیمارستان شهر) منتقل میشود و بر حسب اتفاق یکی از بستگان نزدیکش وی را در وضعیتی بسیار وخیم اینگونه میبیند: «پسرکی با چشمهایی ورقلمبیده و پوستی کدر و تیره و لبان پاره شده که ۳ نفر وی را که توان راه رفتن نداشت و در میان بازوانشان نیمه خمیده و به سختی قدم بر میداشت، از پلههای بیمارستان بالا میبردند و ۸ نفر دیگر نظامی و لباس شخصی آنان را اسکورت میکردند.»
بعدها معلوم شد که ۵ الی ۶ نفر او را به باد لگد و باتوم گرفته و تا سرحد مرگ کتک زدهاند. او ۴ هفته توانایی هیچ حرکتی جز سینهخیز راهرفتن نداشت. سرش از ۳ ناحیه شکسته بود و لگدهای پیاپی، لبانش را شکافته بود.
گفتنی است به دنبال اعتراض حبیب به قاضی کامیانی بازپرس پرونده که هرازگاهی جهت بازپرسی به تکسلولی وی در اطلاعات مراجعه میکرد، کامیانی هرگونه اعمال شکنجه را انکار کرده و حبیب را متهم به اظهارات کذب نموده بود.
در این گیر و دار رییس کل اطلاعات استان کردستان و دادستان وقت سنندج (امجدی)، طی گفتوگویی که در تکسلولی اطلاعات از پشت دریچه سلول با حبیب انجام داده بودند؛ قول فراری دادن شخص وی و دوستش یاسر گلی در ازای اعتراف بر علیه دیگر دوستانش و فرستادن گزارش ماهانه در مورد ۲ نفر (که مشخص نشد چه کسانی هستند) را داده بودند که پس از آن که با واکنش منفی حبیب روبهرو شده بودند، او را تهدید به اعدام کرده بودند.
حبیبالله لطیفی پس از طی پروسه بازجویی که توسط ماموران وزارت اطلاعات انجام شد، به بند قرنطینه و سپس بند پاک ۲ زندان مرکزی سنندج منتقل شد و پس از ۴ ماه چشمانش به نور آفتاب و دیدار خانوادهاش روشن شد. حبیب در تاریخ ۱۰ تیرماه ۱۳۸۷، طی دادگاهی چند دقیقهای و بدون حضور خانواده، در شعبهی اول دادگاه انقلاب اسلامی سنندج از سوی قاضی حسن بابایی، به جرم اقدام علیه امنیت ملی و نظام، با استناد به آیه ۳۳ سوره مائده (قرآن) و استناد به مسائل یکم، سوم و پنجم از فصل ششم (حد محارب) جلد چهارم کتاب تحریرالوسیله خمینی و مواد ۱۸۳، ۱۸۶، ۱۹۰، ۱۹۱ قانون مجازات اسلامی، محارب (دشمن خدا) اعلام شده و به اعدام محکوم شد (اتهامی که وی هیچگاه نپذیرفت).
گزارش شده است که در آستانهی اعدام زندانی سیاسی احسان فتاحیان و در زمانی که مادر حبیب به نشانهی اعتراض به اعدام وی به جمع زندانیان سیاسی اعتصابکننده پیوسته و تهدید به خودسوزی کرده بود؛ حجتالاسلام بابایی، «الهه» خواهر حبیب را به دلیل مصاحبه با رسانههای خارجی تهدید به پروندهسازی “چرب” و زندان کرده بود. پیش از آن نیز امید، برادر حبیب که جهت پیگیری پروندهی او به دادگاه رفته بود، از سوی حمزهای رییس سابق حفاظت دادگاه انقلاب سنندج، به مدت نیم روز بازداشت و در مقابل انظار عمومی، مورد ضرب و شتم توسط شخص رییس حفاظت قرار گرفته بود.
در زمان بازداشت رفتهرفته بیماری برونشیت (عفونت ریوی) حبیب بار دیگر عود کرده و عفونت معده و دندانها که همگی بر اثر نبود بهداشت در هوا و غذای نامناسب تکسلولی اطلاعات و زندان مرکزی سنندج بر او ظاهر شده بود، بر فشار و شکنجهی روحیاش افزود.
با وجود درخواستهای مکرر حبیب، خانواده و وکیلش؛ مسوولان اجازهی درمان نداده و تنها یک بار به منظور انجام سونوگرافی حبیب را به بیمارستان توحید سنندج منتقل کردند که بعدها اعلام کردند جواب سونوگرافی گم شده است. «مسعود مهربان» رییس سابق حفاظت زندان مرکزی سنندج و «محمد خسروی» رییس زندان مرکزی سنندج، توسط نیروهای خود در زندان، حبیب را با کنترل روابط تحت فشار قرار داده و به طرق مختلف از جمله ممنوعیتهای بیدلیل و ناگهانی ملاقات و تماس تلفنی او را آزار میدهند.
حبیب از جمله زندانیان سیاسی و اعتصابکنندگان معترض به اعدام «احسان فتاحیان» بود و تا آخرین لحظات از تلاش برای نجات جان این همبندی خود از پای ننشست . به دستور ریاست زندان، چندین بار وسایل و یادداشتها و کتب شخصی حبیب را تفتیش و ضبط کرده، حق ملاقات حضوری با خانوادهاش را از او گرفته و در نهایت حق استفاده از تلفن را از او سلب کردند.
حبیب بعدها یک بار دیگر برای ادای پارهای توضیحات از زندان به سلولهای انفرادی این اداره منتقل شد و مدت ۴ روز را تحت شکنجه به سر برد. همچنین در زمان سفر خامنهای به کردستان، بر اثر مراجعه شبهنگام ماموران وزارت اطلاعات به خانهی پدری حبیب به منظور تهدید آنها و حبس خانگی خانواده تا اتمام سخنرانی خامنهای در میدان آزادی سنندج، مادر حبیب دچار سکتهی قلبی شد.
روز پنجم دیماه ١٣٨٩، قرار بود حکم اعدام حبیب در زندان مرکزی سنندج اجرا شود که بنا به درخواست عفو والدین این زندانی، با دخالت استاندار وقت کردستان، اجرای حکم به طور موقت متوقف شد.
هماکنون نیز با گذشت شش سال و چهار ماه از صدور حکم اعدام برای حبیب، کماکان وی در آستانه اجرای قریبالوقوع حکم اعدام قرار دارد و هیچگونه تغییری در پرونده وی صورت نگرفته است. هنوز هیچ خبری از شکستن حکم اعدام وی نیست و هر لحظه ممکن است این دانشجوی کُرد اعدام شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر