بهت بغضی غریب در گلوی مبارزان نشسته، بهتی از آن دست که گویی صلابت پایداری را به همهمه خیزش بر می آورد. بغضی از آن دست مهیب که نه خود می شکند و نه کسی راش یارای فرو درکشیدن است.بهت بغضی چندان غریب که گویی از ۹ تووی ویل تاریک ترین کلمات، قبیل شکنجه، ترور، تبعید، زندان و... به سوی نور پر پر می زند. کلماتی که هر چند نامبارک اند، اما در سیطره عریان ستم خودکامه گان، یادآور بی بدیل واژگان مبارکی چون زندگی، آزادی، دموکراسی، حقوق و عدالت اند.
اینکه می گویند مرگ حق است، شاید بر آتش دلسوختگان، خنکای مرهمی باشد. اما هیچ مرگی در غربت زندان حق نیست. اما هیچ مرگ نابهنگامی، هرگز حق نبوده و نخواهد بود. به ویژه مرگ مشکوک مبارزی سترگ در خفقان بندهای در بسته ی پاسداران تباهی.ضایعه ی مرگ نابهنگام مبارزی در بند سپاهیان جهل در هر سن و سالی که باشد نه تنها حق نیست بلکه ظلم مضاعف به اندیشه آزادی و آزادی اندیشه ست. شاهرخ تنها ۵۰ بهار پر مشقت از زندگی را تجربه کرده بود که با دلی بزرگ در گرو بهار آزادی در آوردگاه همیشه خونین رهایی، از میان ما رخت بر بست.شاهرخ رفت. او دیگر نه می تواند چیزی بنویسد و نه دیگر بیش از این می تواند آگاهی دهنده باشد. ولی به عنوان مبارزی الهام بخش، در دل تاریخ راستگاری، جاودانه خواهد ماند. زیرا که به فرهنگنامه "پایداری تا پای جان" برگ زرین تری افزود.ایستاده بر بام بلند قله های برابری انسان، شاهرخ زمانی به نیروی پر توان عشق از دخمه های نبرد زنجیرهای حقد و کین با دستان کار و رهایی، پر پروازی خونبار بر گشود و رفت. اما تا امحای آخرین سنگر استبداد و استبدادیان، درخشش پیام هجرت غریبانه اش، ادامه مبارزات حق طلبانه مردمان سراسر ایران زمین را به قدر آرمان والا و همت سربلندش، همچنان پا بر جا و استوار نگه می دارد.آسوده بخواب شاهرخ که مرگ سرخ چون تویی ما را به پیروزی امیدوارتر و بر تداوم راه مبارزه مصمم تر سازد. مبارزه ای خونین با سلطه ی سیاه سیطره ای که شراره های سرکش آتش
پر فتـنه اش از میهن سوخته بر گذشته و سراسر خاورمیانه را شرورانه در بر گرفته است.آسوده بخواب شاهرخ که یاد و خاطره های تو در بند آدمخواران آزادی ستیز، عزم ما را بر ادامه نبرد نابرابر خود با رژیم اشغالگر و آدمکش فقیه، راسخ تر می دارد.
آسوده بخواب شاهرخ که عروج هر مبارزی از درون میله های سرد زندان، ما را به درستی راه سرخ خویش، آگاه تر می نماید.آسوده بخواب شاهرخ که ما بیداریم و چون تو تا آخرین نفس ایستاده ایم.
آسوده بخواب شاهرخ که تاریخ بیدار است با دستان قاهر انتقام.
ارژنگ داودی
زندان گوهر دشت
دوشنبه ۲۳ شهریور ۹۴
#ایران #تهران #اوین #رجایی_شهر #گوهردشت #معلمان #كارگران #پرستاران #دانشجویان #زنان #جوانان #زندانيان #دانشگاه #دانشجو #زندان #حقوق_بشر #اعدام #اعتراض #قيام
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر