۱۳۹۴ شهریور ۴, چهارشنبه

دلنوشته مادران زندانی‎.مريم اكبري منفرد

#ایران - دلنوشته مادران زندانی‎.مريم اكبري منفرد


در ابتدا سر تعظیم فرود می‌آورم در مقابل تمام مادران و زنان مبارز و شهید راه آزادی
من یک زن هستم، من یک مادر هستم. ۳۴ سال پیش در یکی از روزهای گرم شهریورماه مادری را از فرزندانش جدا کردند و هنگامی که دخترک کوچک با گیسوانی پریشان بر روی چهره‌اش و صورتی کثیف از بازی کودکانه در کوچه وارد خانه شد و مادر را صدا زد، صدایی نشنید تا طبق روال مادر با چهره‌ای مهربان برای مرتب کردن دخترک بیاید، او با خانه‌ای سرد و بی‌روح و عاری از گرمای وجود مادر روبرو شد و زمانی که چشم در چشمان خواهر و برادر بزرگ‌تر از خودش دوخت به عمق فاجعه پی برد، بله مادر را برده بودند، ولی کجا؟ به کدامین گناه؟ دقیقه‌ها و ساعت‌ها و روز‌ها سپری شدند بدون مادر. پشت می‌له‌های سرد زندان مادر بود و کودکان پشت درهای آهنین زندان، زندانی بزرگ‌تر عاری از گرمای وجود مادر. و حالا بعد از گذشت ۲۸ سال باز‌‌ همان اتفاق، باز هم تکرار تاریخ. و اینک در شب سرد زمستانی مادری را که تنها در کنار کودکانش خوابیده از دخترکان خردسالش جدا کردند. ولی با این تفاوت که آن دخترک کوچک دیروز اینک خود مادر سه دختر زیبای کوچک بود و اینک او باید در پشت دیوارهای سنگی زندان به قلب کوچک گرم دخترکانش تکیه می‌کرد و آرزوهای سبز را به سوی آن‌ها روانه می‌ساخت. بله، من مریم اکبری منفرد که زمانی باید در پشت درهای آهنین زندان به انتظار دیدن مادرم لحظه شماری می‌کردم هم اکنون باید در داخل زندان به انتظار دیدن عزیزانم بنشینم. بله در شب سرد زمستان من بودم و دخترکانم و آن‌ها در خواب شیرین کودکانه، مرا از آن‌ها جدا کردند و حتی اجازه ندادند که آن‌ها را راهی مدرسه و مهدکودک کنم. سارای من در آن زمان سه سال و نیم بود و زهرا و پگاه نازنینم ۱۱ ساله. آن‌ها را تنها گذاشتم، زهرا و پگاه عزیزم که خودشان احتیاج به آغوش مادر داشتند به دلیل نداشتن مادربزرگ و نبودن خاله در کنارشان باید خودشان آغوش گرمی برای خواهر کوچکشان سارا می‌شدند و شدند مادر سارای کوچک. در حال حاضر نزدیک به ۶ سال است که از آن شب می‌گذرد و من در کنارشان نبودم تا وجودشان به من تکیه می‌کرد و قد می‌کشیدند. من بزرگ شدن و قد کشیدن سارای نازنینم را که با سنگ جلوی کابین‌های شیشه‌ای تار اندازه می‌زد از پس شیشه‌های تاریک و غبارآلود مشاهده کردم و حتی زمانی که سارای عزیزم داشت قدم‌های کوچکش را در مسیر شروع تازه‌ای از زندگی‌اش می‌گذاشت (که ورود به کلاس اول بود) نیز به من اجازه ندادند در کنارش باشم و سارا نیز مانند تمام کودکان هم سن خودش دست‌های کوچکش را در دستانم بگذارد و من نیز با گام‌های کوچکش گام بردارم و او را در شروع بخش تازه‌ای از زندگی‌اش همراهی کنم. من بالغ شدن زهرا و پگاه عزیزم را زمانی که روزهای زندان را سپری می‌کردم شنیدم ولی نبودم، در کنارشان نبودم تا در آغوش بگیرم و با گرمای وجودم کمی از دردشان را تسکین دهم. من تمام‌ای سال‌ها را سپری کردم بدون ۱ ساعت مرخصی که در کنار عزیزانم باشم. حتی در لحظات حساس که به وجودم نیاز داشتند، در فصل امتحانات که تمام کودکان در خانه‌ای گرم مشغول خواندن درس‌هایشان هستند کودکان ما در پشت درهای آهنین زندان در انتظار دیدن مادران و پدران خود هستند. پس از اتمام امتحانات نیز در تعطیلات نوروز و تابستان در حالیکه تمام کودکان همراه پدر و مادر خود به سفر می‌روند فرزندان ما باید در پشت درهای آهنین زندان به انتظار بنشینند. بله تفریح و سرگرمی فرزندان ما مادران پدران در زنجیر به انتظار نشستن پشت درهای آهنین می‌باشد. سهم من از مادر بودن در این سال‌ها تنها و فقط در ماه که ۷۲۰ ساعت است می‌شود ۲ ساعت! آن هم وقتی در آغوش می‌گیرم و می‌بوسمشان مدام نگرانی و اضطراب این را دارم که آیا برای بار دوم هم زمان خواهم داشت تا بوسه‌های دیگری بر گونه‌هایشان بزنم. این اواخر در یکی از ملاقات‌ها پگاه عزیزم گفت مامان ما تا کی باید این راه را بیاییم تا آمدم چیزی بگویم سارای نازنینم گفت آبجی پگاه ۶ سال شد، ۹ سال دیگر مانده تمام می‌شود و رو کرد به من و گفت در عوض ما کلی مستقل شده‌ایم و تمام کار‌هایمان را خودمان انجام می‌دهیم. در آغوشم گرفتم و غرق در بوسه‌اش کردم و خدا را شکر کردم.. آنچه که من امروز می‌پردازم تاوان عشق به عزیزانم، عشق به معصومیت تمام کودکان، عشق به تمام زنان و دخترکان میهن‌ام است. نمی‌دانم چند نسل دیگر چنین خواهد بود ولی ما روزی گرم و بهاری در پیش داریم، روزی گرم و بهاری شما را در آغوش خواهم کشید. روزی که هیچ دستی، هیچ دیواری، هیچ می‌له‌ای مادران و پدران را از فرزندانشان جدا نکند. به امید آن روز
مریم اکبری منفرد
زندان اوین – مردادماه ۹۴




#ایران #تهران #اوین #رجایی_شهر #گوهردشت #معلمان #كارگران #پرستاران #دانشجویان #زنان #جوانان #زندانيان #دانشگاه #دانشجو #زندان #حقوق_بشر #اعدام #اعتراض #قيام 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر