رمضان اهل کوبانی کردستان سوریه است شهری که ماه ها تحت اشغال نیروهای تندروی مذهبی بوده و مردمش زیر آتش و خاکستر جنگ جهنی لحظه های تلخ را سپری می کنند. رسول هم اهل اهواز است شهری که سالهای نه چندان دور همین تجربه تلخ را گذرانده است، راستی سرنوشت انسان های درد کشیده در طول تاریخ چه قدر به هم شبیه است. عوامل دیکتاتوری تاریخ همیشه نقش خود را خوب و بی نقص بازی می کنند، شهرها را اشغال می کنند مردم را غارت می کنند و انگشت خود را به سمت دیگران نشانه می روند و فریادمی زنند آهای دزد!؟!
عجبا، این دزد کیست ثروت را می دزدد و پول مردم را غارت می کند و بعد برای درمان زندانی پول مطالبه می کند، رئیس بهداری زندان جهنمی رجایی شهر به صراحت می گوید اگر پول داری همین الان تو را اعزام کنم اگر هم نداری می گوید، راستی دادستان تهران با رفتن تو به بیمارستان مخالفت کرده است، باج گیری و راهزنی در ملاء عام آن هم از زندانیانی که دست ها آنها را به میله و آهن بسته اند و دیوارهایی به بلندای تاریخ سراسر وحشت و خشونت عوامل دیکتاتوری، به زندان انداخته اند... پول داری همین الان تو را اعزام می کنم!؟ رأفت اسلامی! آقایان ملوان های آمریکایی را بازداشت کردند سپس ناوهای آمریکا و فرانسه جزیره را محاصره کردند از ترس ملوان ها را ظرف چند ساعت آزاد کردند، رهبر آمد و گفت رأفت اسلامی، فرمانده سپاه آمد و گفت رأفت اسلامی، اما دریغ از این رأفت اسلامی در زندانها، شکنجه، آزار و اذیت و جلوگیری از درمان زندانیان، خشونت و محرومیت، تنها بخشی از آنچه زندانیان و بر ما می گذرد اما از رأفت اسلامی هیچ خبری نیست!!
جدا داستان غم انگیزی است...
پاورقی خاطرات خالد حردانی - زندان رجایی شهر کرج - 3 اسفند 1394
در کانال تلگرام نه به زندان نه به اعدام خبرهای ما را دنبال کنید
telegram.me/NoToPrisonNoToExecution
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر