۱۳۹۴ تیر ۳۱, چهارشنبه

دوم مرداد سالروز درگذشت احمد شاملو

#ایران - دوم مرداد سالروز درگذشت احمد شاملو


احمد شاملو روز ٢١ آذر ١۳۰۴ در خانه شماره‌ی ۱۳۴، خیابان صفی علیشاه تهران متولد شد. مادرش کوکب عراقی شاملو بود و پدرش حیدر.
احمد شاملو دوره کودکی را به‌خاطر شغل پدر که افسر ارتش بود و هر چند وقت را در جایی به مأموریت می‌رفت، در شهرهایی چون رشت و سمیرم و اصفهان و آباده و شیراز گذراند. تخلص شاعر در آغاز شاعری ”ا. صبح“ و نام شعری او ”ا. بامداد“ بود.
احمد شاملو خورشید بی‌بدیل شعر عصر ما بود که در 75سال عمر پر بار خویش با درخشش در آسمان ادب فارسی راهی را که نیما یوشیج آغاز کرده بود، به‌حق به سرمنزل مقصود رساند و در این مسیر قدم فراتر نهاد و در ادبیات و شعر فارسی طرحی نو در انداخت.
دریافت جایزه ادبی
احمد شاملو در سال 1378 منتخب دریافت جایزه ادبی «استیگ داگر مالم» در سوئد شد. اما به‌دلیل مشکلات جسمی قادر به شرکت در مراسمی که برای اهدای این جایزه برای ایشان برپا شده بود، نشد. در این مراسم یکی از دوستان شاملو به‌جای وی حضور یافت و به‌نمایندگی از طرف او این جایزه را دریافت نمود. احمد شاملو در سالهای پایانی عمر خویش از بیماری دیابت به‌شدت رنج می‌برد و به‌همین علت یک پای خود را نیز از دست داد.
احمد شاملو در حیات خویش به شاه و شیخ تن نداد
احمد شاملو به‌رغم تمامی ضعفها و مشکلات جسمی، تا ماههای آخر زندگیش لحظه‌یی از کار و نوشتن فرو گذار نکرد و با همراهی و یاری همسر بزرگوارش به تکمیل آثار خود پرداخت. او در طول عمر پر بار خویش نه به شاه تن داد و نه به شیخ و همواره از سوی این دو دیکتاتور مورد سانسور و آزار قرار گرفت. چندان که بخشی از آثار و کتابهای شاملو هنوز به چاپ نرسیده است. وی در هر فرصتی نسبت به سانسور مطالب و شعرهای خود و ممنوعیت چاپ بسیاری از آنها در نظام حاکم اعتراض می‌کرد.
شاملو همواره و با صدای بلند علیه سیاست و دستگاه سانسور حکومت مخالفت و اعتراض می‌کرد، او طی نامه‌یی (به تاریخ 24شهریور 72) خطاب به گردانندگان وزارت سانسور (وزارت ارشاد) به سانسور قسمتهایی از کتاب ”هم‌چون کوچه‌یی بی‌انتها“ نوشته شده، به دستور این وزارتخانه، به‌شدت اعتراض کرد و این دستگاه و تمامیت حکومت را به چالش طلبید. شایان ذکر است که کتاب ”هم‌چون کوچه‌یی بی‌انتها“ منتخبی است از شعر شاعران جهان با ترجمه و بازسرایی احمد شاملو.
(در این نامه رسم الخط شاملو حفظ شده است)
نامه اعتراضی شاملو به سانسور شعر

”آقای عزیز!
با سلام. یادداشتی را که‌ ملاحظه‌ می‌کنید، هم می‌توانید یک نامه‌ خصوصی تلقی کنید هم می‌توانید در نهایت سپاسگزاری من به دادگاهی احاله‌ کنید که من‌ آن را به‌ مجلس پر سر و صدای محاکمه‌ سانسور تبدیل‌ کنم، چون به‌ هرحال یکی باید در برابر این‌ فشار قد علم‌ کند.
من با نکات نخست ۳۸ موردی سانسور مجموعه“ هم‌چون کوچه‌یی بی‌انتها ”که‌ بعد به‌ یازده‌ مورد تخفیف‌ داده شده به‌ شدت معترضم. من نمی‌دانم این کتاب را چه کسی، به چه‌ حقی و با کدام‌ صلاحیت‌ ویژه مورد“ بررسی ”قرارداده اما آن‌ چه از ماحصل کار او استنباط می‌شود این‌ است که:
۱. کم‌ترین صلاحیتی برای قضاوت شعر ندارد و کم‌ مایه‌گی‌اش‌ حتی از خطش‌ هم‌ پیدا است.
۲. حقایق را به‌ بهانه اخلاقی که ضوابطش را احساس سرخورده‌گی شدید جنسی تعیین کرده‌ است لاپوشانی می‌کند. شدت‌ این سرخورده‌گی به‌ حدی است که فقط کلمه‌ زن او را به‌ جبهه‌گیری در برابر شیطانی شدن قطعی برمی‌انگیزد. به ‏اعتقاد او هر زنی یک روسپی بالقوه‌ است‌ و در نتیجه به‌ شعری چون“ تماس ”(که‌ مواجهه‌ ساده زن و مرد را که معمولاً برای عوام موضوعی حیوانی است به‌دیدگاهی انسانی کشانده است) از دریچه فحشا نظر می‌کند. سرخورده‌گی جنسی او به‌ حدی است‌ که‌ امر فرموده این‌ سطور حذف‌ شود:
- به‌ میخانه میروم، آنجا که‌ ویسکی مثل‌ آب جاری ست.
- دلتنگی‌هام به باران می‌ماند...
- احساس‌ می‌کنم آغوش سردی مرا می‌فشارد و لب‌های یخ‌بسته‌یی بر لب‌هایم می‌افتد.
ملاحظه‌ می‌کنید؟ نمی‌دانستیم احساس در آغوش داشتن مرده‌یی که دلتنگی است هم‌ آدمیزاد سالمی را به تحریک‌ جنسی می‌کشاند! ـ و آقا که‌ در دستگاه‌ شما نانی نه‌ به‌ شایستگی که‌ به‌ ناحق می‌خورد اسم این را گذاشته“ رکاکت‌ الفاظ ”ـ چیزی که معلوم‌ می‌کند ایشان معنی کلماتی را که‌ خود به کار می‌برد هم نمی‌داند! ـ رکاکت الفاظ!
۳. در آن شعر تلخ“ شکوه‌ پرل‌می‌لی ”کار از کج‌ فهمی و عقده‌ جنسی به‌ فاجعه کشیده شده. این‌جا همان عقده‌یی مبنای قضاوت قرار گرفته که همان‌ ابتدا دست‌ صادق قطب‌زاده را رو کرد: آن‌ حشره در تظاهر به‌ عفاف قلابی چنان پیش رفت که در یک‌ فیلم مستند مربوط به‌ مسائل گاوداری دستور داد پستان گاوه را کادر به‌ کادر با ماژیک‌ سیاه‌ کنند که مبادا مؤمنان به وسوسه‌ شیطان آلوده شوند!
شکوه‌ پرل‌می‌لی از یک‌ سو حکایت‌ سقوط اخلاقی جامعه آمریکاست و از سوی دیگر قصه غم‌انگیز لینچ سیاهان آمریکا به‌ کارگردانی عوامل ضدانسانی گروه کوک لوکس کلان. سراسر شعر در فضایی تلخ و غمبار و معترض می‌گذرد. دختران آمریکایی به‌دلیل تصوری درست‌ یا غلط از قدرت جنسی سیاهان، کششی بیمارگونه به‌ سوی آن تیره‌روزان داشتند ولی همیشه‌ از ترس آبستنی و زادن نوزادی سیاه‌ پوست ادعا می‌کردند که‌ مورد تجاوز قرار گرفته‌اند تا نتیجه رسوائی‌آمیز بعدی را توجیه‌ کنند، و به‌ این ترتیب‌ سیاه بیچاره شکاری می‌شد برای تفریح آدم‌کشان ک.ک.ک و لینچ کردن سوژه مورد نظر. آقای سانسورچیان این شعر را هم از همان دریچه‌ فحشا قضاوت‌ کرده به‌ حذف یک‌ صفحه‌ کامل‌ و چندین‌ سطر مهم آن‌ در صفحات ۳۲ تا ۳۴ فتوا صادر فرموده است. او با مخدوش‌ کردن واقعیتی ضدانسانی در حقیقت‌ بی‌آن که‌ بفهمد از فساد جامعه آمریکا دفاع‌ کرده‌ است. این‌ حذف‌های بی‌منطق در مجموع چیزی جز مشاهده یک‌ فاجعه با چشم لوچ نیست. ایشان‌ حتا در کشاکش فاجعه نیز مسأله‌ را از زاویه‌ تحریک میل جنسی نگاه‌ می‌کند. به‌ عقیده‌ شما این شخص صاحب روان سالمی است؟
۴. دستور قلع و قمعی که‌ برای دو سطر از صفحه ۲۱۸ صادر فرموده‌اند البته‌ مرا سخت مجاب کرد: وقتی که‌ شتر برای آدم جاذبه جنسی داشته باشد دیگر کره‌ سکسی ماه جای خودش را دارد!
۵. درک‌ عامیانه از شعر تا آنجا است که در یک‌ مجموعه‌ شعری دستور حذف یکی از موفق‌ترین اشعار من، آیدا در آینه را صادر فرموده!
از من دور باد که‌ قصد چغلی کردن داشته‌ باشم ولی واقعاً سیاستهای یک‌ بام و دو هوای شما است‌ که‌ مرا به این لجن‌زار هم هدایت‌ می‌کند.ـ سؤال این است:
چرا جلو رمان که‌ کشش و نتیجتا خواننده بیشتری دارد از این‌ سنگ‌ها پرتاب‌ نمی‌شود؟ آیا رمان“ خانه‌ ارواح ”و مجموعه“ جاودانگی ”را خوانده‌اید؟ در حالی‌که شعر، با این‌که نسبت‌ به رمان خواننده‌گان متعال‌تری دارد که با خواندن کلمه پستان دندانهای‌شان کلید نمی‌شود و مقوله‌یی است به‌ کلی خارج از دسترس عوام، کار سخت‌گیری به این‌جا می‌کشد؟
اسم‌ این رسوایی تبعیض نیست؟
من در کمال حماقت امتحانا در چند مورد لطمه‌ زدن به‌ شعر را آزمایش کردم ولی دست آخر به‌ این نتیجه رسیدم که‌ بهتر است‌ با تأسی به‌ شما کل کتاب را سانسور کنم و از خیر نشرش بگذرم. شعر جهان نیازمند ارشاد کارمند تنگ‌نظر شما نیست‌ که‌ به‌ عقیده سخیف‌ عوامانه‌اش هر شعر که‌ هدفش گذر از حیوانیت به‌ انسانیت‌ باشد ادبیات فاحشه خانه است.
والسلام
احمد شاملو ـ ۲۴/۶/۷۲“

بسیاری از اشعار شاملو در ستایش و بزرگداشت انقلابیون میهنمان است.
احمد شاملو در شعری در مورد حکومت قبل از انقلاب چنین می‌گوید:
صحبت از پژمردن یک برگ
نیست.
وای جنگل را بیابان می‌کنند
دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان می‌کنند
هیچ حیوانی نمی‌دارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان می‌کنند

احمد شاملو در شب شعری در استکهلم جنایتهای نظام حاکم بر ایران را با این شعر به تصویر می‌کشد:
تورا چه سود فخر به فلک بر فروختن
هنگامی که غبار راه لعنت سیاه نفرینت می‌کند
تو را چه سود از باغ و درخت
که با یاسها به داس سخن گفته‌ای
آنجا که قدم بر نهاده باشی
گیاه از رستن تن می‌زند
چرا که تو
تقوای خاک و آب را هرگز باور نداشتی...
... باش تا نفرین دوزخ از تو چه
سازد
که مادران سیاه‌پوش
داغداران زیباترین فرزندان آفتاب
و باد
هنوز از سجاده‌ها سر بر نگرفته‌اند

شرکت دهها هزار تن در مراسم تشییع احمد شاملو
احمد شاملو ادیب و پدرشعر معاصر پس از سالها درد و مشقات جسمی یکشنبه شب 2مرداد 1379 در بیمارستان ایران‌ مهر چشم از جهان فرو بست. مراسم تشییع جنازه احمد شاملو صبح روز پنجشنبه 6مرداد 1379 در تهران برگزار شد. مردم از ساعت6 بامداد، گروه‌گروه خود را به پشت در بیمارستان ایران‌مهر می‌رساندند، به‌طوری‌که در ساعت8 صبح، حضور جمعیت انبوه باعث ایجاد راه‌بندان سنگین در خیابان شریعتی شده بود. مجریان برنامه می‌گفتند که انتظار چنین جمعیتی را نداشتند و راه‌بندان ایجاد شده، مانع حرکت به‌موقع آمبولانس بوده است. شمار جمعیت را نمی‌شد تخمین زد، اما حداقل 70هزار نفر می‌شدند. چنین مراسمی طی این سالها بی‌سابقه بود. طیف جمعیت عمدتاً جوانان به‌خصوص دختران جوان و تحصیلکرده بودند و با شروع حرکت، سرود «ای‌ایران» را سردادند.
خبرگزاری رویتر در این باره نوشت: «هزاران نفر سوگوار برای خاکسپاری احمد شاملو سراینده عالیترین اشعار فارسی که با شاه درافتاد و از رژیم آخوندی هم ناراضی بود شرکت کردند… جمعیت در مخالفت با نظام دینی حاکم سرودها و آوازهای ملی می‌خواندند. پیکر شاملو در قبرستان کرج دفن شد. همسر احمد شاملو، آیدا سرکیسیان گفت قرار است برای او آرامگاه درست شود».
جمعیت به‌ویژه این جمله را که حاوی اعتراض علیه اختناق حاکم بود، بیشتر تکرار می‌کردند: «هرگز از مرگ نهراسیدم».
روزنامه‌ ایندیپندنت چاپ انگلستان نیز روز 6مرداد، یادواره‌یی درباره احمد شاملو چاپ کرد و او را بزرگترین شاعر دوره معاصر ایران دانست.
ناکامی حکومت در سیاسی نشدن تشییع احمد شاملو
اگر ‌چه وزیر ارشاد خاتمی، خانواده احمد شاملو را تهدید کرده و گفته بود که از سیاسی کردن مراسم بپرهیزند، اما آنچه که بیش از هر چیزی به‌چشم می‌خورد و به‌گوش شنیده می‌شد، فضای ضد حکومتی مراسم بود. از طیف شرکت کنندگان گرفته تا شعرها و سرودهایی که توسط مردم و به‌خصوص نسل جوان خوانده می‌شد، تماماً ضد حکومتی بود. البته که شایسته چنین شاعری همین بود. هم او بود که در اولین سال پس از انقلاب علیه سرکوب آزادیها و نیروهای انقلابی در شعر زیبای «در این بن‌بست» در وصف دیکتاتوری مذهبی گفت که «دهانت را می‌بویند»، «مبادا گفته باشی دوستت می‌دارم» و «تبسم را بر لبها جراحی می‌کنند». همچنین شاملو خمینی را «ابلیس پیروز مست» توصیف کرد که «سور عزای ما را بر‌ سفره نشسته است».
جوانان به پاس احترام به او و مواضع ضد حکومتی و تسلیم‌ناپذیریش، به‌صورت ابتکاری، سیاسی‌ترین و عاطفی‌ترین شعرهایش نظیر «وارطان»، و… را بر روی پلاکاردها نوشته بودند و همراه با حمل تصویری از شاعر زمزمه می‌کردند:
«هرگز از مرگ نهراسیدم
اگر ‌چه دستانش از ابتذال شکننده‌تر بود
هراس من
باری،
همه از مردن در سرزمینی است
که مزد گورکن از آزادی آدمی افزون باشد»
===
در این بن‌بست
دهانت را می‌بویند
مبادا که گفته باشی دوستت دارم.
دلت را می‌بویند
روزگار غریبی است، نازنین
و عشق را
کنار تیرک راهبند
تازیانه می‌زنند.
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
در این بن‌بست کج و پیچ سرما
آتش را
به سوختبار سرود و شعر
فروزان می‌دارند.
به اندیشیدن خطر مکن.
روزگار غریبی است، نازنین
آن که بر در می‌کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است.
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصابانند
بر گذرگاهها مستقر
با کنده و ساطوری خونالود
روزگار غریبی است، نازنین
و تبسم را بر لبها جراحی می‌کنند
و ترانه را بر دهان.
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
کباب قناری
بر آتش سوسن و یاس
روزگار غریبی است، نازنین
ابلیس پیروزمست
سور عزای ما را بر سفره نشسته است.
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد




#ایران #تهران #اوین #رجایی_شهر #گوهردشت #معلمان #كارگران #پرستاران #دانشجویان #زنان #جوانان #زندانيان #دانشگاه #دانشجو #زندان #حقوق_بشر #اعدام #اعتراض #قيام


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر