که علی با فریاد ... فریادی که از درون شکسته اش بر خواسته بود گفتتتتتت،،کشتن کشتن... همه را کشتن این از خدا بی خبران...بچهها را قتل عام کردن. منوچهر .. محمد رضا .. علیرضا .. داریوش .. شاهرخ و دیگر همدلان را کشتن .. روز محشره .. روز بازخواست از خداروز کاشت شقایق در زمین خشک ،، روز فراموش نا شدنی ... فریاد مادرم و مادران، ضجههای خواهران ... و من چه دردی در سلولهای بدنم احساس میکردم
گریه، فریاد، شیون شهرمان را چه غمگین کرده بود ... هر گوشهی آن غمی جانکاه بود... گفتند در بیرون از شهر دفنشان کرده اند ... لحظه دیدار رسیددیدار با پاکترین فرزندان آفتاب ... با زیباترین واژه انسان، با نماد مقاومت و فداکاری... مادرم گفت گل شقایق برای بچههایم بخرید و راه افتادیم به دیدار شقایقهای در خاک آرمیده دژخیمان مسلح منتظر بودند، میخواستند عجز و شکست ما را ببینند که مادرم با صدای بلند با دلی پر از درد اما پنهان شده از دژخیمان گفت:شاهرخ ... عزیزانم هرگز اجازه نمیدهم که دشمنان شما اشک و زاری ما را ببینند ... افتخار زمین... افتخار وطن هستید و سرود خرّم آن روز کزین منزل ویران بروم راحت جان طلبم از پی جانان بروم ...بله سالهائی از آن ج نایت میگذرد اما هرگز از صحنه تاریخ برداشته نمیشود، لکه ننگی بر چهره دژخیمان آخوندی و مرور آن رستن امید در دلهای عاشق، دلهای بی قرار، دلهای روشنی که به فردای آزاد دل بسته اند میباشد... نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم.
تا شقایق هست زندگی باید کرد
#ایران #تهران #اوین #رجایی_شهر #گوهردشت #معلمان #كارگران #پرستاران #دانشجویان #زنان #جوانان #زندانيان #دانشگاه #دانشجو #زندان #حقوق_بشر #اعدام #اعتراض #قيام
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر