۱۳۹۴ شهریور ۱۲, پنجشنبه

یادداشت فخرالسادات محتشمی پور پس از بازگشت همسرش به زندان

#ایران - یادداشت فخرالسادات محتشمی پور پس از بازگشت همسرش به زندان


فخرالسادات محتشمی پور در یادداشتی کوتاه از بازگشت همسرش، سیدمصطفی تاج زاده به زندان اوین می نویسد که زنگ زدند، گفتند باید برگردد، بعد از دو هفته که ما داشتیم تلاش می کردیم فرضیه قوی آزادی زندانی خاص جمهوری اسلامی را با اعمال ماده ۱۳۴ باور کنیم. یک تماس بدون شماره و اعلام در غیبت بودن همسرجان پس از سه روز مرخصی توسط آقایی که مدعی بود از دادستانی تماس گرفته و حاضر نشد اسمش را بگوید.ما به تماس های بدون نام و نشان اعتنا نمی کنیم مملکت قانون دارد مثلا البته مقامات رسمی هم این بی اعتنایی ما را تأیید کردند.دیروز از دفتر دادیار ناظر زندان تماس گرفتند و گفتند ایشان باید برمی گشتند پس از سه روز. گفتم من که درخواست مرخصی نداده بودم به صورت کتبی اما درخواست تمدید دادم کتبی و عدم تماس شما و پی گیری برای بازگشت را در این دو هفته حمل بر اعمال ماده ۱۳۴ و آزادی ایشان کردیم و شکر خدا گفتیم و داریم تلاش می کنیم به زندگی عادی برگردیم.گفتند الان ما درباره مرخصی ایشان صحبت می کنیم که تمدید نشده و باید برگردند و اعمال ماده ۱۳۴ موضوع دیگری است.زندانیان عادی که مشمول این ماده بوده اند آزاد شده اند و خوشبختانه این ماده در مورد زندانیان سیاسی هم اعمال شده و عده ای با کاهش مدت محکومیت به دلیل تجمیع احکامشان آزاد شده اند.اما همسرجان از این حق قانونی خود نیز محروم مانده چرا، حالا باز این فرضیه که ایشان دارای شاکی خصوصی است تقویت می شود.وکیل ایشان قرار است اقدامات لازم را انجام دهد تا به پاسخی حقوقی برسیم وگرنه اما و اگر و شاید و نشاید دیگر برای ما و مردم هیچ گونه وجاهت قانونی ندارد.امروز سعی کردیم کارهای پزشکی را که می خواستیم سر فرصت انجام دهیم دنبال کنیم متاسفانه چندان موفق نبودیم.بیماری پوستی که هدیه زندان و قرنطینه به این خدمتگزار صدیق ملک و میهن است توسط خودش مورد بی اعتنایی قرار گرفته داروهای قبلا تجویز شده بی اثر بوده است و امروز هم موقتا دارویی تجویز شد تا ببینیم اثر می کند یا نه. دکتر قلب متأسفانه با وقت محدود ما نتوانست خود را هماهنگ کند برای ام آر آی کمر و گردن و معاینه چشم هم بعدا باید اقدام کنیم.باری امانت گرانبهایی را به جانشین رئیس زندان سپردیم.گفتم کاش بتوانی از داخل زنگی بزنی و صحت و سلامتت را خبر دهی مثل همیشه لبخندی زد و گفت به خدا توکل کن خانوم این چند ماه هم مثل سال هایی که آن سان گذشت مثل برق و باد می گذرد.حالا در دل من طوفان است و از پشت پنجره نشسته ام به تماشای طوفانی که آن بیرون شهر را آشفته حال کرده عزیز دلم را به خدا سپرده ام و به عاقبت ظالم می اندیشم و دلم می سوزد برای همه بدعاقبتان.



#ایران #تهران #اوین #رجایی_شهر #گوهردشت #معلمان #كارگران #پرستاران #دانشجویان #زنان #جوانان #زندانيان #دانشگاه #دانشجو #زندان #حقوق_بشر #اعدام #اعتراض #قيام 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر