به كدامين گناه زندانى. ؟
تو كه " عالى پيام " دارى نام.
هم سخندان و هم سخنرانى.
گرچه " هالو " نموده اى خود را.
بس ادب گُستر و ادب دانى.
لاغ گويى و طنز پردازى.
در سخن هيچ در نميمانى.
گفته هايت گزنده و كارى.
نكته هايت چو گوهر كانى.
نيشدار و گزنده و سوزان.
همچو طنز عبيد زاكانى.
؟ ؟ ؟ ؟ ؟
جان به كف. ايستاده چون كاوه.
تا كه حق وطن تو بستانى.
در ره اعتقاد. مستحكم.
همچو الوند يا كه سبلانى.
اُستوار و دلير و پا برجا.
تو. دماوند پير را مانى.
نازم آن شور پايدارى تو.
آن همه ايده هاى انسانى.
در رهِ سرفرازى ايران.
جان و تن را كنى تو قربانى.
ندهد. هيچكس تو را يارى.
نَنَهى. سر به روى دامانى.
؟ ؟ ؟ ؟ ؟
با خرافات. در ستيزى تو.
آن سخنها. تو پوچ ميدانى.
چون بتازى به ظلم و نادانى.
تك سوار دلير ايرانى.
بهر آزادگى در اين ميهن.
پا ز سر. سر ز پا. نميدانى.
به ره اعتلاى نام وطن.
پُر تلاش و هميشه جوشانى.
همه عشق وطن به سر دارى.
همچو بابك. ز سرفرازانى.
تا هميشه. به راه آزادى.
بر ستيغ وطن دُرخشانى.
؟ ؟ ؟ ؟ ؟
روزگارى بُود. چه تيره و تار.
سرد. همچون شب زمستانى.
پايه هاى ستم. نمايان است.
در شبى ترسناك و ظلمانى.
تو. چراغى به شب بيفروزى.
تا كه روشن كنى و نورانى.
ليك خود را در اين شب تيره.
همچو پروانه اى بسوزانى.
آفرين بر نژاده اى چون تو.
كز نژاد وطن پرستانى.
اى دلاور. خجسته پور وطن.
اسب آزادگى همى رانى.
؟ ؟ ؟ ؟ ؟
همچو شيرى به بند افتادى.
شير شرزه به بند را مانى.
گرچه اكنون اسير بيدادى.
ليك همچون هميشه. تابانى.
در فضاى پَلَشت استبداد.
روشنى بخش پهنه ى جانى.
بر بلنداى بام ميهن خويش.
همچو خورشيد پرتو افشانى.
اين همه شور و شوق هم وطنت.
بر تو باد اى دلير. ارزانى.
كاش روزى كنار من آيى.
از رهايى سرود بر خوانى.
؟ ؟ ؟ ؟ ؟
اين چكامه. به ياد مام وطن.
هديه ى شاعريست. لوزانى.
در کانال تلگرام نه به زندان نه به اعدام خبرهای ما را دنبال کنید
telegram.me/NoToPrisonNoToExecution
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر