در پنجمین سالگرد پرواز زنده یاد غلامرضا خسروی سوادجانی یاد و خاطره او و منش او را که استقامت و پایداری در راه آزادی و عدالت است، گرامی می داریم.
زنده یاد غلامرضا خسروی سوادجانی، پس از سالیان طولانی شکنجه و اسارت در ۱۱ خرداد ماه سال ۱۳۹۳ در زندان رجایی شهر کرج حلقآویز شد. اعدام او نشانگر استیصال دیکتاتوری ولایت فقیه در برابر اراده مقاومت و ایستادگی زندانیان سیاسی بود. مأموران زندان در طول سالهای زندان، وی را تحت شدیدترین فشار و شکنجهها قرار دادند تا او را تسلیم کنند. اما او تا آخرین ساعتهایی که در سلول انفرادی دست و پایش در زنجیر بود، در برابر دیکتاتوری همچنان مقاومت کرد.
غلامرضا خسروی در حالی که ۱۶ سال بیشتر نداشت دستگیر شد. وی ۴ سال را در زندان سپاه پاسداران در کازرون و یک سال را هم در زندان عادل آباد شیراز گذراند. این مدت برای وی، همراه با زجر و شکنجه و سختیهای بسیار بود. در مرداد سال ۶۵ آزاد شد.
غلامرضا خسروی در زمستان سال ۱۳۸۶ در شهر رفسنجان به اتهام محاربه و به جرم هواداری از سازمان مجاهدین بازداشت شد. وی ابتدا به تحمل ۳ سال حبس قطعی و ۳ سال حبس تعلیقی محکوم شد، ولی با برگزاری دو دادگاه تجدیدنظر، اتهام محاربه علیه وی مطرح و در نهایت حکم اعدام برای او صادر و سپس در یازدهم خرداد سال ۱۳۹۳ اعدام شد.
این در حالی است که روز قبل از اعدام، عفو بین الملل از مقام های ایران خواسته بود تا اجرای حکم اعدام غلامرضا خسروی را متوقف کنند.
عفو بین الملل تصریح کرده بود، غلامرضا خسروی برخلاف قوانین بین المللی و همچنین قوانین جمهوری اسلامی از حق دادگاهی «عادلانه» برخوردار نبوده است.
اعدام ناجوانمردانه غلامرضا خسروی موج بزرگی از محکومیت در سطح بین المللی را برانگیخت. از جمله ۱۸ عضو سنای اسپانیا، دولتهای آلمان و آمریکا، ۴ گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر و عفو بین الملل در این رابطه موضع گرفته و پیام دادند.
نام غلامرضا خسروی که برابر با روش و منش مقاومت در زندان با دست و پای در زنجیر در برابر دیکتاتوری است، در تاریخ ایران زنده میماند.
سهیل عربی درباره او چنین می نویسد: «فرابشرها نه ظالمند و نه مظلوم؛ بلکه با ظلم و فساد می ستیزند. حتی اگر به قیمت از دست دادن دارایی؛ آزادی و جانشان تمام شود.
در بهمن ماه ۱۳۹۲ پس از تحمل دو ماه انفرادی و بازجوییهای تحت شکنجه در قرارگاه ثارالله ۲- الف به بند ۳۵۰ اوین اتاق یک منتقل شدم.
زنده یاد غلامرضا خسروی نخستین فردی بود که به استقبالم آمد با آن لهجه شیرین آبادانی اش نام و دلیل دستگیری ام را پرسید گفتم کا گالیله را می شناسی؟! من سهیلشونم.لبخندی زد و خواست بیشتر توضیح بدهم. ادامه دادم جرم من روشنگری است. در حین کندن خرافات بودم مقالات انتقادی می نوشتم و ترجمه می کردم می خواهند اعدامم کنند.
دستم را گرفت و گفت رفیق به زخمهای روی تنت قسم که این حکمها حکم وحشتند می شکنند. منهم ۳۶ ماه را در انفرادی گذراندم و اکنون ششمین سال است که تحت حکم اعدام حبس را تحمل می کنم. اما ناامید شدن ما آرزوی آنهاست. باید به مبارزه ادامه دهیم. سختی ها می گذرد و اوین برایت دانشگاه خواهد بود. درسهایی خواهی آموخت که در هیچ دانشگاه دیگری تدریس نمی شود.
غلامرضا برایم چون برادر بزرگتر و استاد شد. روزها فرانسوی می آموختیم؛ ظهرها سه تار می زد و می خواندیم؛ عصرها آشپزی می کردیم و همه اتاق سر یک سفره غذا می خوردیم.
من آنارکو سندیکالیست و او هوادار سازمان مجاهدین خلق بود. اما علیرغم اختلاف عقاید هر دوی ما بر سر یک نکته توافق داشتیم که برای رسیدن به آزادی و برابری؛ راهی جز براندازی حکومت فاشیستی نداریم. هر چه می گذشت بیشتر شیفته صداقت و استقامتش می شدم.
به او می گفتم من از آن روز که در بند ۳۵۰ و در کنار توام آزادم. اتاق یک با حضور زنده یاد غلامرضا خسروی و سایر دوستان برایم دلپذیرترین و دوست داشتنی ترین جای جهان بود.
روزها گذشت و پنجشنبه خونین ۲۸ فروردین ۹۳ فرارسید. روزی که به اسم بازرسی به اتاق یک حمله شد. به طرز وحشیانه ای توسط گارد؛ سربازها؛ پاسداران و حتی روسای زندان اوین مورد ضرب و شتم قرار گرفتیم. دستهایمان را بستند و به قصد تحقیر موهایمان را تراشیدند و لباسهایمان را کندند. تنها سلاح ما در برابر وحشیگریشان خواندن ترانه مرغ سحر ناله سر کن و اقدام به اعتصاب غذا بود.
پس از اعتصاب غذای ما و حمایت رسانه ها و فعالان حقوق بشر به بند خودمان بازگشتیم.
اما دیری نپایید که غلامرضا را برای اجرای حکم اعدام به زندان گوهردشت انتقال دادند. شاید اگر آن روزها رسانه های ما قدرت امروز را داشتند و از زنده یاد خسروی حمایت می کردند او را از دست نمی دادیم و جهان محروم از یک فرابشر نمی شد.
غلامرضا رفت و حسرت ماند. تحمل حبس بدون او برایمان دشوارتر از پیش شد. »
زندانی سیاسی سعید ماسوری، یکی از هم بندیان غلامرضا خسروی که در شب اعدام وی در زندان رجایی شهر کرج نوشت:
«میدانم که هنوز زندهای و احتمالاً ایستاده به نماز، بدون ذرهیی تزلزل و بیهیچ شک و تردیدی، همانطور که حسرت یک کلمه تأسف و پشیمانی را حتی در ازای جانت، بهرغم همه اصرارهایشان، بر دل آنها گذاشتی و طبق معمول میخوانی که: «الحمد للّه الّذی هدانا لهذا». (سپاس خدا را که ما را به این مقام راهنمایی کرد. (سوره اعراف ایه ۴٢)…. راستی الآن با خود و خدای خود چه میگویی؟ شاید با خود میخوانی: «من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا اللّه علیه فمنهم من قضیٰ نحبه و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلًا» (و از مومنان گروهی بر عهد و میثاق خود وفا کردند و گروهی دیگر در صف انتظارند بدون هیچ تغییر و تبدیلی. (سوره احزاب آیه ٢٣) و تو اکنون و تا لحظاتی دیگر از صف منتظرین به صف وفا کنندگان به عهد و میثاق در میآیی. «و یا لیتنی کنت معک» (ای کاش من هم با تو بودم). و رستگار میشدم که رستگاری ما جز در سرافراز و سربلند نگهداشتن ملت و آیینمان نبوده و نیست، تا آنچه که از مردممان دریغ شده به آنها برگردانیم…
برادر عزیزم غلامرضا!
دیگر مطمئن شدم که هرگز این نامه را نخواهی خواند چون اخبار، خبر اعدام تو را بهعنوان یک ”منافق“ و ”جاسوس بیگانه“ خبر داد. خوشا به سعادتت که همان اتهاماتی را بر تو زدند که به مولایمان علی و سرورمان حسین میبستند و بر فراز پل بغداد بر پیشوایمان امام موسی کاظم و خلاصه بر همه انسانهای آزاده و آزادیخواه.»
و حال رسم پایداری غلامرضا خسروی در هر اعتصاب و اعتراض در رگهای زندانهای ایران از رجایی شهر تا زندان زابل و زاهدان و… جاری است و تا آزادی همه مردم ایران ادامه خواهد یافت.
به کانال نه به زندان نه به اعدام در تلگرام بپیوندید
#ایران #غلامرضا_خسروی #زندان_اوین #زندانی_سیاسی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر