۱۳۹۴ خرداد ۳۱, یکشنبه

شعله پاکروان مادر ریحانه جباری این شعر را سروده است

شعله پاکروان مادر ریحانه جباری این شعر را سروده است

با تو هستم زندانبان!
آیا کسی که پشت میله های زندان تو ، اسیر است میشناسی؟
دختر یا پسر من است . فرزند زنی شبیه مادرت.
با تو هستم زندانبان!
تو که افکار متفاوت فرزندانم را تاب نمیاوری و انان را پشت حصارهای جهل و زورگویی خودت، شکنجه میکنی .
با تو هستم زندانبان!
تو هم فرزند منی . هرچند ناخلف و بیرحم . من مادر تو نیز هستم . برای تو هم نگرانم . دستهای خونین تو مرا میترساند . قلب سنگی ت مرا نگران میکند. چشمهای پر آتش و خشمت مرا میگریاند .
با تو هستم زندانبان!
وقتی شلاق خود را بالا میبری ، لحظه ای درنگ کن . این اسیر دشمن جان تو نیست . او خواهر یا برادر توست که حتی تو را ، آزاد میخواهد.
با تو هستم زندانبان!
وقتی با تفنگت سینه اسیر را نشانه میروی ، یا چهارپایه را از زیر پایش میکشی تا او را مجازات کنی ، لحظه ای درنگ کن . انسان آیینه ی خداوند است . و خداوند مظهر مهربانی و کمال زیبایی است . او خالق است نه ویرانگر . او نشانه زندگی بخشی و نور هستی است ، نه ظلمت و نه نیستی.
با تو هستم زندانبان!
شلاقت را کنار بگذار . طناب را از گردن خواهر و برادرت باز کن . تفنگت را زمین بگذار . در زندان جهل و زورگویی را باز کن .
با تو هستم فرزند!
زمین آنقدر وسعت دارد که همه را در خود جای دهد ، بی آنکه جای کسی تنگ شود .
آسمان آنقدر گسترده هست که همه پرندگان در آن پرواز کنند و چشمهای همه را به خود خیره کند .
خورشید آنقدر مهربان هست که به همه گرما دهد .
با تو هستم فرزند!
پیش از چرخش روزگار و عمیق شدن کینه ، زندانیان را آزاد کن . کسانی که میتوانند با پرواز اندیشه شان ، جهان زیباتری بسازند .
با تو هستم فرزند زندانبان!
پیش از آنکه دیر شود چشمهایت را باز کن . دستهایت را از خون پاک کن . قلبت را لبریز از مهربانی و فکرت را سرشار دانش و سازندگی کن .
جهان با دستهای به هم پیوسته همه انسانها آباد خواهد شد . بی آنکه نیاز به میله و حصار و نیزه و اعدام باشد .
با تو هستم فرزند!
در نبرد میان تاریکی و روشنایی ، باطل و حق ، ظلم و عدالت ، شیطان و خدا ، ناچار به انتخاب هستی .
نور را انتخاب کن . صف دیوها را رها کن و به آغوش سربازان عدالت و راستی پناه ببر .
زندانیان را آزاد کن!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر