شعری از افسانه بنقل از شعله پاكروان

#ایران - شعری از افسانه بنقل از شعله پاكروان 

شعله : این شعر را مدتی قبل زنی برایم فرستاد که بدنبال افسانه میگردد . افسانه ای که سرنوشتی مثل سعید زینالی داشت . باد او را برد تا زمستانی بی پایان در خانه شروع شود :

 عزمم دوچندان می شود
وقتی من و تو، "ما" شود
در جمع، شورِ زندگی
رمزِ صلابت، رَستگی
تا محو ظالم از جهان
این است حرف عاشقان
وقتی من و تو، "ما" شود
عزمم هزاران می شود

 "ما" دادخواه کشتگان
آن عاشقان جان دادگان
قریادِ داغِ مادران
از ظلم و جور حاکمان
خونخواهی ریحانه ها
از قاتل ستار ها
گشتن پیِ "افسانه" ها
زندانیان، مفقود ها
"زینالی " و"امید" ها
تا ظلم از بن بر َکنَد
بنیان خوبی افکند
عزمم هزاران می شود
وقتی من و تو، "ما" شود

هر فرد عضوِ یک بدن
بی قطره کِی؟ دریا شدن
انسان و حق هر نفر
مبنای قانون بشر
درهمدلی همبستگی
آب حیات و زندگی
جاری بگردد در جهان
از تشنگی، هرجا، نشان
عزمم هزاران می شود
وقتی من و تو، "ما" شود

4- جمع و خروشش دم بدم
لرزاند اندام ستم
هرمجریِ ظلم و شرَر
گرد آمده اطراف زَر
اما بنای عاشقان
بهتر شدن با همدلان
بنیان خوبی در زمین
عدل و رهائی درجهان
عزمم هزاران می شود
وقتی من و تو، "ما" شود
"افسانه در یاد"

در کانال تلگرام نه به زندان نه به اعدام خبرهای ما را دنبال کنید
telegram.me/NoToPrisonNoToExecution
#ایران ‫#‏تهران‬ ‫#‏اوین‬ ‫#‏رجایی_شهر‬ ‫#‏گوهردشت‬ ‫#‏معلمان‬ # اصفهان ‫#‏دستگرد‬ ‫#‏زاهدان‬ ‫#‏زنان‬ ‫#‏جوانان‬ ‫#‏زندانيان‬ ‫#‏دانشگاه‬ ‫#‏دانشجو‬ ‫#‏زندان‬ ‫#‏حقوق_بشر‬ ‫#‏اعدام‬