سعید شیرزاد در یکی از روستاهای محروم کرمانشاه متولد شد. وي در سن هشت سالگی به همراه خانواده اش به یکی از جنوبی ترین مناطق تهران مهاجرت کرد. سعيد پس از اتمام تحصیلاتش در اول دبیرستان به دلیل شرایط نامساعد مالی مجبور به ترک تحصیل و انتقال به جنوب کشور جهت اشتغال گردید.
چند سال بعد، در حین رفت و آمد به تهران و جنوب با مجموعه خانه کودک شوش آشنا شد و فعالیتهای وی در زمینه کودکان از همان زمان آغاز گردید. همزمان با کار در شهرستان به صورت شبانه اقدام به ادامه تحصیل جهت ورود به دانشگاه نمود.
وی همزمان با اعتراضات مردمي در سال ۸۸ مشغول به تحصیل در رشته برق دانشگاه شهریار بود که به دلیل شرایط نامساعد دانشگاه و عدم امکان فعالیتهای اجتماعی، و فضای سرکوب و خفقان حاکم در دانشگاه، مجبور به انصراف از تحصیل گردید و زمان حضور در دانشگاه را به طور کامل به حضور و فعالیت در «ان جی او» ها اختصاص داد.
سعيد در شهریور ماه 1391در حالی که به همراه تعدادی از دوستانش در حال امدادرسانی به زلزله زدگان ورزقان بود، توسط ماموران امنیتی وزارت اطلاعات بازداشت و حدود یک ماه به صورت موقت در بازداشتگاه اهر تحت بازجویی قرار گرفت.
او در بازداشتگاه اهر در اعتراض به بازداشت غیرقانونی خود دست به اعتصاب غذا زد و پس از جمع آوری طوماری توسط تعدای از فعالین، به زندان اوین منتقل گردید.
یکی از دلایل اصلی فشار ماموران حین بازجویی، همراه داشتن کارت مددکاری «جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان» بود. در حالی که فعالیتهای او در زمینه حقوق کودکان انجام میگرفت و از لحاظ قانونی بلامانع بود.
سعيد شيرزاد، سرانجام در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست پیرعباس به یکسال حبس تعلیقی (لازم الاجرا در ۵ سال) محکوم گردید.
پس از ابلاغ حکم و آزادی، سعيد دوباره به منطقه زلزله زده بازگشت و حدود ۶ ماه به همیاری خود در امر امدادرسانی ادامه داد. از عمده فعالیت های وی در این زمان میتوان به همیاری های بشر دوستانه ای چون برق کشی استاندارد کانکس های محل سکونت بازماندگان زلزله به همراه تعدادی از داوطلبین دیگر، آموزش کودکان و آماده سازی فکری کودکان برای پذیرش شرایط نابسامان پیش آمده، توزیع ۵۰۰ بسته پیک آموزشی، کتاب و لوازم سرگرمی مخصوص کودکان همزمان با آغاز سال نو، پخش مواد مورد نیاز معیشتی، لوازم گرمایشی و نیازمندی های بهداشتی و تجهیز مدارس که به پیشنهاد خود سعید انجام گرفت، اشاره كرد.
این فعال حقوق کودک بار ديگر در خرداد ماه ۹۳ در پالایشگاه پتروشیمی تبریز (محل کار خود) به دلیل فعالیتهای ذکر شده فوق، دیدار با خانواده زندانیان و کمک های آموزشی تحصیلی به کودکان این خانواده ها و همچنین ارتباط با «احمد شهید» گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در امور ايران، توسط ماموران وزارت اطلاعات بازداشت و به زندان اوین منتقل گردید.
سعيد به مدت ۳ ماه در سلول های انفرادی ۲۰۹ وزارت اطلاعات در شرایط ایزوله و بیخبری خانواده اش، تحت بازجویی قرار گرفت تا اینکه سرانجام به بند ۸ زندان اوین منتقل گردید.
وی پس از مدتی کوتاه به دلیل اعتراض به شرایط صنفی زندانیان با وجود عدم تشکیل دادگاه به زندان رجایی شهر کرج تبعید گردید.
زمان رسیدگی به پرونده اين فعال حقوق كودكان در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضي صلواتی تعیین گردید که او در اعتراض به خواست انتقال همراه با دستبند و پابند از حضور در دادگاه خودداری نمود.
در پی آخرین احضار در ارديبهشت سال 94 به دادگاه جهت رسیدگی، پس از ممانعت از ورود وکیل به دادگاه، وی در اعتراض به این عمل غیرقانونی و عدم دسترسی وکیل به پرونده اش جهت مطالعه و همچنین تعیین وقت دادگاه بدون اطلاع قبلی به نشان به رسمیت نشناختن داگاه، اقدام به ترک دادگاه نمود.
وی مجموعا چهار مرتبه از حضور در دادگاه خودداری نمود و در پنجمین احضار (پس از ۱۵ ماه بلاتکلیفی) و عدم حضور، نهایتا با حضور وکیلش در جلسه دادگاه بدوی حاضر شد.
البته او در تمام مدت بازداشت و زندان هیچگونه ملاقاتی با وکیل خود نداشته است.
سعيد شيرزاد در دادگاه بدوی به ۵ سال حبس تعزیری توسط ابوالقاسم صلواتی محکوم گردید.
سعید شیرزاد در دادگاه بدوی و در حضور ابوالقاسم صلواتی از مواضع و فعالیتهای خود دفاع نموده و در قسمتی از دفاعیاتش که مربوط به باور و عقیده شخصی وی بود صراحتا اعلام نمود یک مارکسیست - لنینیست می باشد.
با وجود تعیین وقت تجدید نظر قاضی صلواتی از امکان وثیقه وی ممانعت به عمل می آورد.
- از دیگر فعالیت های بشر دوستانه این فعال حقوق کودک میتوان به حضور وی در مناطق زلزله زده بوشهر جهت امداد رسانی و پخش مایحتاج مصرفی بین زلزله زدگان و تجهیز مدارس جهت بازگشت هر چه سریعتر کودکان به فضای آموزشی نام برد، امري كه از دغدغه هاي هميشگي سعيد بوده است.
وی همچنین بارها اقدام به حضور در روستاهای سیستان و بلوچستان جهت امداد رسانی و کمک های بشر دوستانه نموده است.
- سعيد پیشتر نسبت به مخالفت ایران با تصویب قطعنامه ای مبنی بر ممنوعیت ازدواج افراد زیر ۱۸ سال واکنش نشان داده بود. انتشار مقاله وی در ماهنامه خط صلح با عنوان «حقوق کودک قربانی قوانین و صلاح دیدهای ضد کودک» مواضع و دغدغه های این فعال حقوق بشر براي حقوق كودكان را به وضوح نشان میدهد.
- از دیگر فعالیت های بشر دوستانه سعید شیرزاد میتوان به سفرش به جنوب ترکیه جهت حضور در کمپ های آوارگان سوری و امداد رسانی به جنگ زدگان اشاره نمود. وی به جهت این سفر بشر دوستانه تحت سنگین ترین بازجویی ها قرار گرفت. مامورین وزارت اطلاعات تلاش میکردند وی را مجبور به اعترافات دروغین در برابر دوربین نمایند.
- عفو بین الملل در بیانیه ای خواهان رسیدگی فوری به وضعیت این زندانی شد.
- همچنین باربارا لوخبیلر معاون رییس کمیسیون حقوق بشر پارلمان اروپا در نامه ای به محمود بریمانی سفیر ایران در بلژیک نسبت به حکم صادره برای این فعال و تعدادی دیگر از فعالین و زندانیان انتقاد کرده و خواهان رسیدگی هر چه سریعتر به پرونده آنان گردید.
اتحادیه پست کارگران کانادا در بیانیه ای که توسط مارک پالک دبیر این اتحادیه در تاریخ اول دسامبر ۲۰۱۵ تنظیم گردید، از جانب ۵۲ هزار عضو این اتحادیه خطاب به آقای علی خامنه ای اعلام داشتند نسبت به دستگیری فعالین کارگری و افرادی که در دفاع از انسانیت در زندان هستند اعتراض نموده و مشخصا در بخش مهمی از بیانیه به شرایط سعید شیرزاد، این فعال حقوق کودک اشاره داشتند.
- بان کی مون دبیر کل سازمان ملل متحد در بیانیه ای با عنوان (پشت میله های زندان در روز جهانی کودک) در ۲۰ دسامبر ۲۰۱۵ نسبت به شرایط ناعادلانه حبس این فعال حقوق کودک نیز موضع گیری نموده و این گونه بازداشت ها را محکوم نموده است.
افراد و سازمان های زیر خواستار آزادی بی قید و شرط این مدافع حقوق کودک، سعید شیرزاد در ایران هستند:
فرانت لاین دیفندرز
کمپین آزادی زندانیان سیاسی در ایران (CFPPI)
شبکه بین المللی حقوق کودک (CRIN)
Jacquelin Hale ، نجات کودکان، دفتر اتحادیه اروپا *
سازمان بین المللی دفاع از کودکان (DCI)
سازمان بین المللی دفاع از کودکان — هلند (DCI-Netherlands)
کلینیک حقوق کودکان، دانشگاه کالج کرک
Seán Love, مدیر اجرایی , Fighting Words
مرکز حقوق بشر خلیج (GCHR)
کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران
کودکان مقدمند- Children First Now
گروه حقوق مدنی بروجردی
گروه EveryOne
نامه پیش از عید سعید برای کودکان کار
در دلتنگی بوی مهربان دستهایتان حبس می کشیم
سلام بچه ها
سلامی با ٧ رنگ از سین های هفت سین، سلامی از جنس روزهای گمشده ی کودکیتان…
بچه ها می خواستم این نامه را برای یکی از دوستانم بنویسم که نامش «زینب جلالیان»است و داستان زندگی اش شبیه خیلی از شماهاست و فقر و محرومیتی را که در آن بزرگ شد همگی با آن بزرگ شده ایم.
می خواستم برای او بنویسم که در سنین کودکی اش برای تن ندادن به ازدواج مثل خیلی از دوستان شما از خانه اش فرار کرد، ولی به جای فرار به خیابان های گرگ زده ی ستمگران به کوهستان قندیل پناه برد که هم درسش را بخواند و هم به اسارت گرگ ها تن در ندهد و امروز پس سالها فرار اسیر دیوارهای بلند زندان ماکو شده است.
ولی از زینب می گذرم برای آنکه می دانم این روزها که حتی چشمانش به سوی ندیدن می رود، دلش هفت سین است برای شما که نوروز و امید فردایش هستید و به احترام زینب با کمی غلط املایی و انشائی و به همان زبان صحبت کرد، ساده و بدون کلمات فلسفی و به دور از شعر و نثر برای شما می نویسم.
باز هم سلام به شما آشناهای شوش و دروازه غار و پاسگاه نعمت آباد، این روزها که بوی نوروز و بهار خیابان ها را فراگرفته است برای ما بزرگ شدگان در فقر نوروز هم روزی است مثل دیگر روزهای سال که به جای شادی، غم سفره های خالی و بوی کهنگی کیف و کتابهای پاره شده و از سال قبل برایمان به ارث رسیده و شما آنجا در میان خاک و خل های هرندی و من اینجا اسیر دیوارهای بلند گوهردشت، شما آنجا کنار تمام محرومیت ها و حقوق انسان فراموش شده و من دلتنگ بوی مهربان دستهایتان حبس می کشم.
از دلتنگی گفتم و می خواهم از خاطرات روزهایی بگویم که به وسعت خلیج و خزر ندیده یتان دلتنگ آنروزهایم.
شاید برای خوانندگان این نامه که با شما غریبه هستند سوال شده که چرا به جای تبریک و شادی این روزهای بهاری از دلتنگی برایتان می نویسم؟!
برای آنکه تا وقتی که کنارتان نباشند و دستان پینه بسته و کودکی گمشده یتان را از نزدیک نبینند هیچ وقت به جواب نخواهند رسید.
دلم برای خانه کودکیتان تنگ شده است، همان جا که سال ها قبل به واسطه «امیر امیرقلی» برایم آشنایی ابدی شد و این روزها رفیق من و معلم دیروز شما هم در اوین گرفتار است و دلتنگشم و دلتنگ «قاسم» ١٣ساله آن روزها که تیزی قمه اش را هنوز بر زیر گلویم احساس می کنم وقتی که خاتم پریسا مسوول مددکاری بود و شیطنت هایتان را پشت مهربانی او قایم می کردید با دلهره آمد و از «قاسم: گفت که با بنزین و آتش جلوی در بود و بعد هم تیزی قمه اش روی گردنم…
دلتنگ لحظه های دلهره آوری که آب جوش را بر بالای سر هنگامه همان دختر لوس ولی مهربان خانه کودک گرفتید و دلهره ای که همان لحظات ما را تا خیس کردن خود با خودبرد.
دلتنگ ساعات بعد از جشن نوروزم وقتی که نوجوانان و کودکان محل در گوشه ای از پارک الکل خورده بودند و با تگریهایشان خانه کودکرا به گند کشیدند، همان نیم وجب هایی که قدشان به یک متر هم نمی رسید جلوی خانه کودک صف کشیدید و دوستانمان را کتک زدید و ما از ترس کتک خوردن و تیزی چاقوهایتان ساعت ها خودمان را آنجا محبوس کردیم برای آنکه با بچه محل هایتان بر سرمان نریزید.
دلتنگ شیشه شکاندن ها و داد و هوارهای حسن و فحش دادن هایش و دلتنگ سالهای ٨۶ و ٨۵ و سیاوش نیم وجبی ٧-٨ ساله که با سن کمش همه را کلافه کرده بود و چند وقت پیش همان سیاوش کوچولو در درگیری با پلیس آماج چندین گلوله قرار می گیرد و حسرت نداشتن حتی شناسنامه ای که با خودش تنها حسرت بدیهی ترین حقوق یک کودک را که هویت اش است به خاک برده ،دلتنگ رفیق آنجا و روزهای نوروزتان و رفیق سالهایم، علی و دامونش هستم که برای شما هم رفیق بود به اسم دیوسالار.
دلتنگ عمو حمیدتان هستم که حتی در لباس سربازی اش هر روز ساعات پس از نگهبانی اش را با همان لباس سیاه و سفید دریایی در کنارمان بود و هیچ وقت تنهایمان نگذاشت. عمو حمید شما رفیق حمید خودم که در تمام این سالها با دغدغه ی شما لحظه به لحظه زندگیش را با شما تقسیم کرد.
دلتنگ خانم مرمر که مهربانی هایش را با همه یمان به اشتراک می گذاشت او که به قول خودتان حتی اسمش هم اسم بچه پولدارها بود و کل تهران را هم می گشتی هم نامش را پیدا نمی کردی.
دلتنگ آبجی کوچولو و مهربانتان خانم پگاه عزیز که خنده های همیشگی اش هم با شما تقسیم شده بود دلتنگ خستگی های بی حد و مرز آقا ابوالفضل که در خلوتتان و به دور از حضورش او را آقا درازه خطاب می کردید دلتنگ رفاقت صمیمیتان با آقا آشور و به خنده ایتان در کانال ترکی زدن…
دلتنگ خداحافظی و گودبای پارتی عمو فرهاد که خاطرات سالهای جوانی اش با آنجا پیوند خورده است و دلتنگ آقا پاداشی که با وجودش لحظه ای آنجا کثیف نمی ماند و دلتنگ لقمه های نان و پنیرش که برایمان درست می کرد.
دلتنگ پچ پچ ها و طعنه هایتان وقتی که در چشمهایمان خیره می شدید و می گفتید شما بچه پولدارها… و جمله ای که مثل پتک با تمام عقده های روزهای گمشده کودکیتان بر مغزمان تیغ می کشید و نابودمان می کرد…
دلتنگ خنده ها و باورنکردن هایتان وقتی داوطلب بودنمان را توضیح می دادیم و می گفتید دیوانه ایم چرا که برای کار کردن باید پول گرفت و امروز در این نامه می گویم که جواب همه آن سال ها رفت و آمد به کوچه پس کوچه های آنجا را با بزرگترین پاداشها گرفیتم که ارزشش فراتر از تمامی سکه های طلاست.
وقتی که آنیتا کوچولو خودش داوطلب شده بود که مجموعه را می چرخاند و علیرغم تمام محدودیت ها و محرومیت هایی که مثل شما داشت، خبر دانشگاه رفتنش بهترین هدیه تمام آن سالها برای من و دوستانم بود، وقتی که شنیدم مرضیه با وجود تمام مشکلاتی که با آن دست و پنجه نرم می کنید و با بافتن دستبند کمک خرج خانواده اش، پزشکی قبول شده بود و چه خبری بهتر از این برای سالها زحمت کشیدن داوطلبین آنجا…
آره بچه ها وقتی که جبار خودش داوطلب و معلم کلاس های درس جمعیت شد و شهرام از لابه لای خیابان های دودگرفته بهاران خودش و انسانیت را پیدا کرد و وقتی که سعید افیون را زیر پاهایش له کرد و به زندگی بازگشت، دستمزد تمام آن سالهای ما بوده است که از آن خوشحالیم.
دلتنگ خاله آمنه که برای همه مان دوست داشتنی تر از همه بود و عاشقانه برای تمام مهربانیهایش دوستش داریم و دلتنگ عمو محمد کچلتان که مگر می شود به دوست داشتنش حسودی نکرد.
دلتنگ عمو علی و صمیمیتش و پیرمرد غرغرو و بداخلاق ولی دوست داشتنیمان عمو خیاط، دلتنگ خاله اعظم و خاله مریم مهربونتون و دلتنگ عمو اکبر سیبیلو و همیشه اخمو و باز هم دلتنگ دو رفیق و دو همسفر عمو حسین و خاله افسانه.
بچه ها با کمی غلط املایی و انشایی از دلتنگی هایم برایتان گفتم باید بگویم که برای تمامی این دلتنگی ها، حسرت فرار کردن آن روزها از دوربین عکاسی، دلتنگی هایم را چند برابر کرده است که اگر فراری نبود حداقل می شد دلم را به ن عکس ها خوش کنم و آن ها را به دیوار سلولم بزنم و غم های نشسته در چشم هایتان و شادی جشن های خانه کودکی جمعیت دفاع را در عکس هایتان بار دیگر برای خودم مرور کنم…
بچه ها این نامه را اگرچه بهانه اش نوروز بود ولی در بی ربطی تمام و سادگی جملاتش که هیچ ربطی به نوروز نداشت را با تمام دلتنگی هایش به پایان می رسانم که نوروز بدون شما برایم بی معناست و به جای خداحافظی برایتان می نویسم : تا دیدار…
سعید شیرزاد – زندانی سیاسی زندان گوهردشت
(رجایی شهر کرج)
٢٨/اسفند/١٣٩۴
نه به زندان - نه به اعدام
28فروردين1395
در کانال تلگرام نه به زندان نه به اعدام خبرهای ما را دنبال کنید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر