روز پنجشنبه، یکم مهر ماه هزار وسیصد و نود پنج ساعت ده صبح پس از بازرسی وسایل ضروری همراه به اتفاق دو مامور بدرقه به نامهای خزائی و مجتبی حسینی به مقصد زندان زابل از زندان رجائی شهر که خارج شدیم چون حاضر به پرداخت باج ؟! تحت عنوان هزینه انتقال اجباری خود به شهرستان زابل به منظور تحمل پنج سال حبس در تبعید نشدم
به جای حرکت به سوی مقصد مرا به یکی از مراکز فرماندهی نیروی انتظامی کرج موسوم به قرارگاه استاندارد واقع در میدان سپاه بردند.
در آنجا لاشخواران شعبه اعزام در همدستی با یکدیگر دندان طمع بر اخاذی از من تیزتر کردند و چون حاضر به باج دهی نشدم، چنان بطور علنی به غارت و دستبرد به وسایل من پرداختند که علیرغم سقوط شاه، صدام، قذافی و سایر خونخواران معاصر هرگزچنین رفتار زننده ای بویژه با هیچ یک از زندانیان گزارش نگردیده است.
ای ظالم زمان،
خود شما دوران شاه را تجربه کرده و ظاهرا مدتی را در استان محروم سیستان و بلوچستان در حالت تبعید بسر برده ای، هر چند که از فرهنگ دوران شاهنشاهی، کشیده ای نوش جان بی مقدار کردید ولی خوب میدانید که در رژیم فاسد شاه، سرهنگها آنقدر شان و منزلت برای خود قائل بودند که به بضاعت زندانیان چشم طمع نورزند. اما در دوران حاضرکه مقدرات مردم در دستان بی کفایت باندی پانصد نفره به سرکردگی گدایی چون تو افتاده، فرمانده قرارگاه انتظامی مذکوربا نام و عنوان پوشالی سرهنگ پاسدار شکیبا چنان حقارتی از خود بروز داد و برای زورگیری و رشوه خواری از من چندان به دنائت و دریوزگی افتاد که ژاندارمهای زمان شاه راهم به رقت و ترحم وامیداشت.
ای ظالمتراز صدامها و قذافی ها
با وجودیکه مدتی بعد از انقلاب پنجاه و هفت از تصدق سر رفسنجانی ملعون، سری در میان آدمخواران ارشد ولایت فقیح درآوردی و هرچند که از همان ابتدا به علی گدا معروف بودی ولی به اشتباه فکر می کردم که در طول این همه سال که دست تطاول بر ثروت ایرانیان داشته اید حتما چشم و دل سیر شده اید، و بر اساس این گفته حضرت علی که: "الناس علی دین ملوکهم" ، فکر می کردم که کارگذاران وابسته به رژیم نامشروعتان، کمی بهتر از عمال شاه باشند. اما هرچند به نحوه برخورد مزورانه مزدوران وزارت اطلاعات در روزهای بیست ونه شهریور هشتاد و چهار،بیست آبان نود و هفده اردیبهشت نود و سه ، هنگام سه وعده تبعید من به زندان بندر عباس مرا به تردید جدی وا داشت ولی تجربه اخیر یعنی برخورد گدا مآبانه مزدوران ارشد نیروی انتظامی بویژه سرهنگ نامبرده در تاریخ دوم مهر ماه نود و پنج هنگام تبعید من به زندان زابل که شخصا و علنا به غارت البسه، وسایل استحمام، پتو، ملحفه، فلاسک چای،بشقاب، قاشق، چنگال، لیوان و حتی داروهای من پرداخت، دانستم که گدامنشی در وجود نامبارک شخص شما چنان ریشه دوانده و چندان درژن رژیم پوشالیتان جا خوش کرده که نمیتوان برای یک سرهنگ پاسدار در دوران ستم شیخی، شئوناتی بیش از یک ژاندارم بد نام در دوران ستم شاهنشاهی قائل شد. ژاندارمهای شاه اگرچه رشوه خوار بودند ولی غارتگر نبودند. که اگر می بودند در هنگامی که خمینی تبعید شد ویا در وقتی که خود شما تبعید شدید اگر به وسایلتان کمترین تعرضی می کردند پس از انقلاب پنجاه و هفت، آنرا بکرات به گوش جهانیان می رساندید ولی اینک چندمین بار است که عمال غارتگرتان به وسایل ضروری همراه من در حین تبعید به زندانهای دورافتاده ای چون بندرعباس و زابل رحم نمی کنند. واین بدرستی می رساند که نه تنها منش استبدادی مانند یک ویروس مسری به سراسر حوزه اقتدار فرد مستبد سرایت می کند، بلکه صفات رذیله سرکرده رژیمهای استبدادی نیزعینا به کارگذاران آنها منتقل میشود.به همین دلیل است که ورشکستگی مفرط اخلاقی و در نتیجه انواع فساد و اقسام فحشاء، سراسرارکان رژیم نامشروعتان را چنان در نوردیده که کلیت کشور رابه ورطه انحطاط و نیستی کشانده است.
ای شیخ مزدور روس
گفته اند که زمستان بسر میرود و روسیاهی به ذغال می ماند.
بدان که اینبار هم مثل دفعات قبل در زندانهای اوین، رجائی شهرو بندرعباس، چند هفته را بسختی خواهم گذراند.
امادیر یا زود دوباره لباس دارو وسایر بضاعت غارت شده خود را به کوری چشم ظالمی چون تومجددا تامین خواهم کرد ولی داغ ننگ این رفتار های گدا مآبانه و کفتار صفتانه که سر منشا آن شخص شما هستید در تاریخ مبارزات و ضد مبارزات سیاسی در ایران باقی خواهد ماند.
ارژنگ داوودی
زندانی سیاسی
زندان زابل
در کانال تلگرام نه به زندان نه به اعدام خبرهای ما را دنبال کنید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر