۱۳۹۵ مهر ۳۰, جمعه

آنچه در دومين سالگرد پرواز ریحانه بر ما رفت

#ایران – #حقوق_بشر-آنچه در دومين سالگرد پرواز ریحانه بر ما رفت



امروز در حالي كه زير لبم با ريحان حرف مي زدم، با دلتنگی از خواب بيدار شدم. ساعت 6 صبح بود.
برایش نامه ای نوشتم که تکمیل کردنش تا رسیدن به بهشت زهرا ادامه یافت. با خواهرم وارد قطعه 98 شدیم . مأموران بیشماری ایستاده بودند . رؤسایشان صدایم کردند و پرس و جو از اینکه چه کسانی میایند . گفتم نمیدانم . دو مرد جوان از اصفهان آمده بودند که در همان دقایق اولیه هر دو را بردند . هر چه اصرار کردم رهایشان کنند گفتند شما برو . مهمانها امدند و مادرم با سخنانش دومین سالگرد نوه اش را آغاز کرد . با يادي از امام حسين كه پيامش محدود به زمان و مكان نيست. همو كه مي فرمود: اي مردم چون شكمهاي شما از مال حرام پرشده حق را نمي پذيريد.
مادرم میگفت مردم ازشرق و غرب عالم به هر وسيله اي كه در دسترس داشتند از اجراي حكم ناعادلانه ريحانه ابراز انزجار كردند، اما اينان حكم را اجرا كردند. چرا که شکمهایشان از مال حرام انباشته است. او سپس به ضرب المثل مشهور فارسى ”تخم مرغ دزد، شتردزد ميشود” اشاره كرده و گفت: ”حال بگویید دكل دزد و كشتي دزد چه مي شود”؟
من نیز گفتم، از دلتنگی های فزاینده، از عذاب تبعیض در اجرای عدالت و از تجاوز به دختران و پسران. در خبرها خوانده بودم که در مهرماه 93، همان زمان که در تب و تاب نجات ریحانه بودیم ، پرونده تجاوز به پسران نوجوان حافظ قران مختومه شد . تنها نتیجه ای که از این دو مورد می توان گرفت این است که فرزندان مردم در مقابل تجاوز افرادی همچون سربندی ایمن نیستند.
ماموران به تب و تاب افتاده بودند و در کنار هر يك از ميهمانان دو سه مامور ایستاده بود . دکتر ملکی که بیمار هم بود با صدایي آرام از مخالفتش با اعدام گفت . اینکه با اعدام ریحانه چه آتشی بر خانواده ام افتاد . وی ابراز امیدواری کرد که به زودی این مجازات از قانون حذف شود . سه یا چهار مامور زن جوان وارد جمع شده و با رفتاري خشونت بار چند تن از بانوان را بازداشت كرده و به درون يك خودروي ون بردند . از جمله خانمي که از شهرستان امده بود و پسر بچه چهار پنج ساله اش با وحشت نظاره گر دستگيري مادرش بود.
همچنین یکی از شاگردان مادرم که در شهر دیگری ساکن است و خود استاد قران است دستگیر شد. من نزد مامورین رفته و خواستم كه مهمانان را آزاد كنند. به خصوص یکی از همبندیان سابق ریحان که سرطاني پيشرفته داشت با لوله ها و کیسه ها و کلاه گیسی که اثرات شیمی درمانی ش را پنهان میکرد. هر چه گفتم حداقل اين بیمار سرطاني را بازگردانید نپدیرفتند. 
در يك خودروي ون سفید دیگر آقاي نوريزاد را ديدم كه دستگير كرده بودند. یکی از مامورین بسیار درشت هیکل و مهیب دستور داد تا مامورین زن مرا به داخل ون ببرند . سه مامور زن جوان که یکی صم بکم بود و ديگري ذکر مي گفت! و سومي عصبی، همراه با سه مامور مرد ، من و مادرم به اتفاق زن عموی میانسالم را نيز بازداشت و همراه باقی دستگیر شدگان از محل دور كردند .
به دوستانم گفتم به خیابان نگاه کنید . سعی کنید با چشم ریحان ببینید . او بارها نوشته که وقتی از داخل ماشین به مردمى نگاه میکردم که بی تفاوت از کنار ماشین رد میشوند با خود میگفتم که چند بار چنین ماشینی از جلوی چشمم عبور کرد و من نمیدانستم درونش چه حجمی از درد نهفته است ؟ 
چند قطعه آن طرفتر تلفن یکی از ماموران زنگ خورد و بلافاصله همه مان را بازگرداندند . کمی بالاتر از خانه ابدی ریحان پیاده مان کردند . گوشی همه را هم پس دادند. 
اما در غیاب ما به مهمانان حمله کرده و چادر و صندلی ها را در هم کوفته بودند . حجم زیادی از تاج و دسته گل را به شکلى بیمارگونه روی گلهای باغچه ریحان تلنبار کرده بودند . شمعهای آب شده را روی مانتوهای بانوان و از جمله یکی از دخترانم پاشیده بودند . 
با چند دوست هنرمندم به خانه بازگشتم . در طول راه به این فکر می کردم که اگر ریحانه را در زمان یزید اعدام کرده بودند، با بازماندگانش چه میکردند؟ یا اگر امام حسین را در قرن 21 به خون میکشیدند با کاروان بازماندگانش چه میکردند؟ 
بیش از پیش به حال مادرانی که پاره های تنشان خوراک ماشین اعدام شده اند میاندیشم و به نفرت فزاینده ام از عوارض مخرب خشونتی به نام اعدام .

در کانال تلگرام نه به زندان نه به اعدام خبرهای ما را دنبال کنید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر