۱۳۹۴ فروردین ۴, سه‌شنبه

زنداني رسول بداقي : ”من آزادي نميخواهم”





شعري بسيار انگيزاننده و زيبا از  رسول بداقی از زندان گوهردشت (نوروز ٩٤)
تقدیم به همکاران و سروران ارجمندم که هرگز من و خانواده ام را در دوران زندان از یاد نبرده اند و خواستار آزادی من شده اند
من آزادی نمی خواهم
تا سیاست بازان بی اخلاق
از برای لقمه ای نان
آبروها را گروگان برده اند،
من آزادی نمی خواهم.
**
اندیشه تا از ترس شلاق
در مغزها زندانی است،
من آزادی نمی خواهم.
**
تا آن نگاه حسرت آمیزم
که بر کنج دل رنجبران سرزمینم مانده است،
من آزادی نمی خواهم.
**
تا کودکان این وطن
از زخم سیمای پدر
اندوه نان
رمزگشایی می کنند،
من آزادی نمی خواهم.
**
تا خنده بر سیمای مردم بشکفد،
مرا در بر بگیر
تو ای دیوار زندان
**
واپسین نگاه کودکی هستم
که بر پیچ کوچه مانده است،
تا بازگشت پدر
از سمت زندان
من آزادی نمی خواهم.
**
آن عکس یادگاری تلخم
کز فروخوردن بغضی
در نگاه اشک مادر
در خاطرات کودکی
جا مانده است.
دست از سرم بردار،
رؤیای آزادی! 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر