#ایران - نامه زندانی سیاسی كيوان مهرگان از اوين براي مجيد محمدی معين همبندی دیگر
مجيد عزيز و مهربانبخند!به اين وضعي كه دارم تا ميتواني بخند،كل وضعيت زندگي اين روزهامان در همين نامه نگاري خلاصه شده،چنان چشم و گوشمان ترسيده كه از بكار گيري دو كلمه در يك نامه شخصي به وحشت مي افتيم ، صبح برايت نوشتم و عصر دوان دوان آمدم بالا كه نوشته را، خوانده نخوانده بده تا تصحيحش كنم، در همين رفتار مضحك درسي نهفته است، ما تصميم گرفتيم اشتباهاتمان را ولو اندك ولو كوچك اصلاح كنيم كاري كه پدرانمان از فكر كردن به آن وحشت دارند چه رسد به انجامش، من از اين بابت خرسندم چون برغم همه ي نا مردمي هايي كه ديده ايم و شنيده ايم، ارث و ميراث خوبي براي نسل بعدي بجا مي گذاريم ماديگر نمي ترسيم اگر بگوييم حرف مرد دوتاست !
ما ديگر ادعايي نداريم كه مرغ يك پا دارد،ما ديكتاتور درونمان را كشته ايم ، گفتي مسيحايت وقتي به زندان آمدي چهارساله بود انسان بنده ي قياس است، چهار سالگي من ومسيحا هيچ شباهتي به هم ندارند، الا در يك كلمه ، آوارگي ، من پدرم در چهار سالگي زندان نبود اما خانوادگي آواره بوديم ، جنگ بودوجنگ ،اگر نكشد و معلول نكند قطعا آواره مي كند، مسيحا هم آواره ي يك جنگ بود ،چه مي گويم بود، هست. جنگ جهل و دانش جنگ زندگي و مرگ.
مسيحاي عزيز و نازنين عموي ناديده ات از درون زندان با تو سخن مي گويد اميدوارم روزي كه مرد شدي(حالا هم هستي) آرام بودي (از بديهيات زندگي ات مانند شغل و درآمد و مسكن و همسر سخن نمي گويم) بياد بياوري اين آرامش را پدرت و عموهايت با فداكردن لحظه لحظه هاي زندگيشان براي شما ساختند ، مسيحا جان آنچه پدرت در عنفوان جواني كشيد ، آنچه مادرت جوانيش را به پاي آن قرباني كرد، كار ناتمامي بود كه پدران ما براي ما به ارث گذاشته بودند، از ما اگر دلخور هستيد، از ما اگر شاكي هستيد، باشيد،اشكال ندارد اما مطمئنم ما در مقابل شما شرمسار نيستيم، چرا كه ما آينده ي شما را با قرباني كردن لذايذ جواني خودمان پيش خريد كرديم،
مسيحاي جوانمرد،روزي كه عصا به كمك پدر كمر خم كرده ات آمد زير بازوانش را بگير تا سرش را بالا بگيرد ، اين پيرمرد جز براي رفاه، احترام به مخالفان اينهمه رنج را تحمل نكرد، منتي نداريم اگر بگوييم ما تنها پدران تاريخ اين مملكتيم كه بيش از توانمان به وظايفمان عمل كرديم .
تو، سهراب نوراني نژاد، دريا معتمدي مهر و ده ها كودك و نوجوان ديگر بايد برقصيد، بايد شاد باشيد، بايد زندگي كنيد، اين بزرگترين آرزوي تك تك زندانيان سياسي از اوايل قرن كنوني تا حالاست .
مجيد عزيزم ظاهرا بعدازظهر آرام شده ام و نوشتم ، اما در زندان مگر ميشود به آرامش رسيد؟ اميدوارم يك شب كه دور و دير نيست دور هم جمع باشيم شام بخوريم و اين نامه را با هم بخوانيم و بخنديم ، بخنديم ،آي بخنديم، آي بخنديم تا صبح شود .
قربانت كيوان مهرگان
زندان اوين
پاكنويس دوم
در کانال تلگرام نه به زندان نه به اعدام خبرهای ما را دنبال کنید
telegram.me/NoToPrisonNoToExecution
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر