و من به تو فکر می کنم و
چهره ات کنار نگاهم نشسته
اندوهت دلم را لرزاند
به چه می اندیشیدی؟
به باتلاقی که تو را به سوی خود می خواند؟
...یا بوستانی که به تو پشت کرده؟
باز می خواند
...«مه و ستاره درد من می دانند»
آری همه خوب می دانند
اما
...بی خیالِ دنیای ما می زیند
...«شبی کنار چشمه پیدا شو»
آری دور نیست که از بند خواهید رست
و شما آهوان آزادی
بی گمان نوای « نی و نغمه» را
تا چشمه های خشکیده
فریاد خواهید کرد!
تینا.ف
۹۵/۷/۱۲
در کانال تلگرام نه به زندان نه به اعدام خبرهای ما را دنبال کنید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر