در ميان صحن شاه عبدالعظيم
پيرمردى قصه می گفت از قديم
ماجراها، قصه ها، افسانه ها
از معلم هاى مكتب خانه ها
دال الف «دا» - لام ساكن «دال» - دال
درس و مشق و بحث و فحص و قيل و قال
شين زِبَر «شَ» - زير «شِ» - با پيش «شُ»
بچه هاى تنبل آدم نشو
درس تجويد و حروف يرملون
حكم ادغامش بَرِ تنوين و نون
«نون» ساكن چون رسد بر حرفِ «با»
قلب «ميم» ش كن مثال «انبيا»
حكم مد «يا» ى قبل از حرف «ميم»
مثل «بسم الله الرحمن الرحيم»
واجب و ممنوع و مكروه و مباح
فقه و آداب دخول مستراح
حفظ عمّ جزء و نون والقلم
مشق نستعليق با جير قلم
سعىِ از مخرج ادا كردن حروف
انفصال و اتّصال بی وقوف
حفظ شعر جامى و پير هرات
فاعلاتن فاعلاتن فاعلات
درس ها تعليم می شد با كتك
تركه ى گيلاس با چوب فلك
تو نگو مكتب، بگو ماتم سرا
ايستادن گوشه اى يك لنگ پا
واى اگر طفلى تخطّى می نمود
كوتهى از مشق خطّى می نمود
هر دو پايش بسته می شد بر فلك
داد او می رفت تا اوج فلك
هر سوآلى پاسخش تنبيه بود
گوييا حيوان، بلا تشبيه بود
چوب تعليمى چو می شد در هوا
بسته می شد نطق طفل بی نوا
ليك حالا جاى آن چوب و فلک
مهربانى هست همراه پفك
كارت يكصد آفرين و جايزه
مرحبا، تشويق، چيپس خوشمزه
ما چگونه درس خوانديم آن زمان
خوش به حال بچه هاى بچه مان
ديگرى در پاسخش گفت: اى عمو
تو فقط در اين ميان ديدى كدو
گر چه در اين دوره طفل خردسال
می كند تحصيل با صد شور و حال
كسب دانش مثل سابق شاق نيست
ديگر آثارى از آن شلاق نيست
ليك وقتى شد جوانى قلچماق
در خيابان می خورد چوب و چماق
می خورد شلاق در انظار عام
ماجرا را خود تو دانى، والسلام
محمدرضاعالی پیام-هالو
در کانال تلگرام نه به زندان نه به اعدام خبرهای ما را دنبال کنید
telegram.me/NoToPrisonNoToExecution
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر