نویسنده: رضا ملک
تراژدی قتل عام پنهانی با 6 تا 9 هزار قربانی
رژیم داغ و درفش اعدای مضحک اداره جامعه جهانی را دارد که نتوانسته جز با خشم؛ نفرت؛ قتل؛ حبس؛ شلاق؛ تبعید؛ اعدام؛ چپاول؛ ترور؛ سیاهچال؛ سنگسار و تشکیل هفتصد میلیون پرونده قضایی؛ جامعه ایران را اداره کند و آن را به بیراهه کشیده است.
بنام خدا
نام پروژه ..... « طرح»
طبقه بندی... بکلی سری
حکم.... مهدور الدم
مراجع صدور حکم.... گیلانی؛ خمینی؛ خامنه ای
مجریان صدور حکم.... لاجوردی و اژه ای
رژیم طی 36 سال علاوه بر روش معمول اعدام؛ قتل در زیر شکنجه؛ حذفهای خیابانی و ... روش خاص دیگری را هم به اجرا درآورده است!
آنچه می شنوید جنایتی هولناک بسیار فراتر از آنچه تاکنون شاهد بوده اید!
طبقه بندی این پروژه تا حدی بود که هیچ نیروی اطلاعاتی و امنیتی تا این لحظه حتی یک اپسیلون از آن با خبر نیست!
مرحله اول= قبل از تشکیل وزارت اطلاعات
مرحله دوم= پس از تشکیل وزارت اطلاعات
سوژه ها = شامل همه طیفهای مخالفین و دگراندیشان؛ اعم از گروههای چپ؛ راست؛ مجاهدین؛ روشنفکران؛ ملی مذهبی ها و ....
شکل اولیه «طرح» در مرحله اول
این مرحله از ابتدای انقلاب و از زمان خلخالی و سپس لاجوردی در دادستانی کلید خورد.زیر مجموعه های لاجوردی در دادستانی شعبات موظف بودند؛ ضمن هماهنگی با گیلانی و امثال او؛ علاوه بر امور جاری و جنایتهای روتین؛ پروژه ی تعریف شده ای را اجرایی نمایند!
این پروژه از ابتدا شامل دو قسمت بود:
1.ربایش
2.موازی سازی
ربایش بخشی از وظایف شعبات دادستانی در تعقیب؛ ربایش؛ تخلیه اطلاعات در زیر شکنجه و حذف فیزیکی؛ مصروف می گشت که تا این لحظه این روش به طرق دیگر ادامه دارد
مشروح موازی سازی
بخش دیگری از شعبات دادستانی در آن فعال بودند. عنوان موازی سازی اهداف خاصی داشت.
گروهها و افراد منفرد سیاسی در مقاطع مختلف به دلیل احساس خطر و ترس از کشته شدن؛ در صدد خروج از کشور بودند.
ضمن آن که دستگاههای اطلاعاتی بر مرزها بویزه توسط منابع و قاچاقچیان مزدور تقریبا احاطه داشتند. در عین حال؛ اقدام به ایجاد جریانات موازی با گروههای سیاسی می کردند.
تشکیلات موازی وظیفه داشتند تمامی نیروهای جدا شده؛ زندانیان آزاد شده؛ بریده؛ رها شده؛ منفعل و پراکنده را جذب و طی مراحل پیچیده ای با پوشش خروج از کشور؛ به قتلگاه هدایت کنند!
عموما این افراد که بدنبال زندگی خود رفته بودند؛ بار دیگر دستگاه اطلاعاتی به سراغ آنان می رفت و ضمن جلب اعتماد با دادن خوراک فکری و انگیزشی؛ انان را وارد تشکیلات جعلی خود می نمود. این طرح بسیاری را شامل می شد.
کمک کنندگان مالی؛ فراهم کنندگان امکاناتی؛ مثل جا و مکان؛ اعضا و هواداران گروههای مختلف؛ منفردین و افراد مستقل؛ همه و همه را شامل می شد.
این طرح؛ هزار هزار سوژه را در خود جای داد و «طرح» در موردشان اجرا شد. به عبارت بهتر؛فریبی بنام خروج از کشور؛ قتلگاه مهیبی برای مخالفین و گروهها و دگراندیشان گردید.
مرحله دوم- پس از تشکیل وزارت
طبق مصوبه مجلس؛ بنا بر این شد که تمامی نیروهای اطلاعاتی ارگانهای مختلف تجمیع گردند. اعم از سپاه؛کمیته؛ نخست وزیری؛ دادسرای نظامی و دادستانی. طیف نامتجانسی که به لحاظ فکری و دیدگاهی؛ اختلافی از زمین تا آسمان داشتند.
تفکر دادستانی چی ها همان تفکر خلخالی؛لاجوردی؛ موتلفه و فداییان اسلام بود.
لاجوردی می گفت: تواب خوب؛ یعنی مرده و جنازه.
طیف کمیته چی ها بار چندانی نداشتند. عده ای لات و لوت محلات بودند که بعنوان تدارکات چی و نیروهای پشتیبانی و عملیاتی های خشن و خونریز و فرمانبر؛ مورد بهره برداری قرار می گرفتند.
بد نیست بدانید؛عمدتا از همین طیف نیروها وارد بنیاد شهید شدند و نوامیس قربانیان جنگ را بدانان سپردند.
سپاه اولیه و نخست وزیری:طیف نسبتا وسیعی از افراد تقریبا تحلیل گر و برنامه ریز را شامل میشد که بیشتر به جذف مخالفین فکر می کردند تا دفعشان. البته بر خلاف امروز که سپاه به مراتب وحشی تر و درنده تر از همه نیروهای خشن حاکم است.
باز بد نیست بدانید عمدتا اطلاعات سپاه بصورت مامور خدمت در وزارت و در همان محل خود ماندند. ولی در سال 69 سپاه با وزارت درگیر شد. در نتیجه با وعده و وعیده درجه و ... فقط توانست نیروهای سطح پایین خودش را بازگرداند. اینک نیز علت بدمستی های سپاه؛ نداشتن مخ است. هر جند وزارتی های کیفی نیز در بین سالهای 80 تا 90 عمدتا اخراج بازخرید و یا بازنشسته شدند.
پس از تشکیل وزارت؛ بگونه ای تشکیلات دادستانی ضربه خورد. به این شکل که؛ چون دادستانی خود راسا؛ در کنار وظایفش؛ کار اطلاعاتی هم می کرد یکباره مواجه شد با پدیده ی تقلیل نیرو و دریایی از پروژه های از دست رفته. یعنی تعطیلی حواشی که بر متن غلبه پیدا کرده بود.
لازم می دانم همین جا عرض کنم:
در دادستانی نیز نیروهای باشرفی بودند؛ همینطور در کمیته ا؛ بسیاری نیز رفتند تا دستشان به خون آلوده نشود.
در این شرایط؛ موتلفه که همه کاره مملکت بود؛ دست به کار شد. طرحی تهیه و توسط احمد قدیریان به ری شهری وزیر اطلاعات داد تا نزد خمینی ببر. آنها در این طرح؛ ترفندی بکار گرفتند تا بتوانند با حداقل جابچایی نیروهایشان و بدون اما و اگر نظر خمینی را جلب نمایند. طرح توسط ری شهری به خمینی ارائه شد و او نیز با یک کلمه تکلیف همه و این پروزه ضدبشری را راحت کرد: محدورالدم!!!
هدف پروژه قتل عام بکلی سری مخالفین از مجاری غیررسمی و غیرقانونی بود! و هم خمینی بود که به توصیه صاحبان نفوذ مسئولیت اجرای این پروزه را به یکی از ام الخبائث یعنی اژه ای سپرد.
اژه ای ماند و 15 تا 20 هزار مخالف ِ دم تیغ که می بایستی آن را با طبقه بندی بکلی سری به اجرا گذارد!
با این حکم بلافاصله بالا دستی ها جایگاهی در تشکیلات برای اژه ای تعریف کردند.
براساس آن؛ اژه ای در دو دوره 5 ساله نماینده وزارت در قوه و نماینده قوه در وزارت شد. برای همین هدف!
هرچند هم اینکه نیز این پروزه درحال اجرا است و این طرح همچنان قربانی می گیرد.
طرح در واقع سومین قربانگاه رژیم طی این 4دهه بوده است.
اولین قربانگاه؛ اعدام ها و مرگهای فراوان در شکنجه گاهها است.
دومین قربانگاه؛ قتل عام زندانیان در سال 67 بود.
سومین و مخوف ترین و رذیلانه ترین و محرمانه ترین قربانگاه پروژه ای بنام طرح است که هم اینک نیز ادامه دارد.
با مجوز خمینی و خامنه ای؛ اژه ای بواقع در این طرح دست خلخالی و لاجوردی را از پشت بست.
نام پروژه «طرح»
عنوان سوژه ها«طرحی»
اژه ای از ابتدا با مشاورت احمد قدیریان؛ تشکیلات وسیعی برای اجرای طرح راه اندازی نمود. سوژه ها را جمع آوری و به آنها تمرکز بخشید. نیروها و مجریان سابق را در این تشکیلات منسجم نمود و در نهایت ماموریتهای جدیدی برای آنها تعریف کرد.
جالب اینکه آنها امور مربوط به کار اقتصادی شان با بهره گیری از امکانات دولتی و بیزینس هایشان؛ از طریق رانت های اطلاعاتی؛ نسبت به گذشته بسیار گسترده تر هم شد. بالاخره آنها به بازار وصل بودند. وزارت بازرگانی هم از آن موتلفه بود. بقول میرحسین زالوهای بازاری
شایان ذکر است که بالاترین ویژگی این «طرح» تا این لحظه طبقه بندی آن بوده است!
چگونگی اجرا
سوژه ها طی پروسه ای؛ از مجموعه ی کارهای اطلاعاتی مثل شنود و جمع آوری اطلاعات بدست آمده در زیر بازجویی؛ جذب جریان موازی جعلی شده و بعدا سازماندهی می شدند.انواع امکانات؛ خانه های امن؛ بازداشتگاههای مخفی؛ سرپلهای خروج؛ در تهران و استانهای مرزی؛ همه و همه با عادیسازی های بکر و کاملا واقعی. ولی همه اینها کمینگاه هایی بود که به مسلخ ختم می گردید.
بیچاره خانواده ها در این تصور بودند که فرزندانشان به سفر خارج می روند و از خطرهای داخلی مصون خواهند ماند.بدین دلیل بود که خانواده ها تا سالها از ترس اینکه مبادا فرزندشان را خطری تهدید کند؛ موضوع را مخفی نگاه می داشتند و عدم تماسهای بعدی فرزند را نیز به حساب ملاحظات و یا بی وفایی و ... می گذاشتند.البته در بیشتر مواقع صدایی هم از روی نوار برای خانواده پخش می شد.
همه این ترفندها برای این بود که آب از آب تکان نخورد و طبقه بندی طرح حفظ شود. بسیاری از این افراد بصورت خانوادگی به قتلگاه رفتند. بسیاری نیز از کمک مالی دهندگان و کمک مالی جمع کنندگان در طرح قرار گرفتند. عموما این قربانیان در مظلومیت و غریبی و بدور از هر چشمی به زیر تیغ رفتند. بدون مراسم خاکسپاری و همچون قربانیان 67 اجسادشان در گودالهایی همچون گودال عمیق و طویلی که بعدها بزرگراه موسوم به آزادگان در جنوب غربی تهران روی آن بنا گردید؛ مدفون شدند. این طرح نسبت به روش دستگیری در مرز مطمئن تر و سهل الوصول تر بود. هر چند آن نیز با وجود خیل عظیم قاچاقچیان مزدور بسیار کارا بود. ولی به محض عدم تامین بودجه؛ امار خروج های مرزی بالا میرفت.
پس از شکست خمینی در جنگ و فرار نیروها از جبهه و جام زهر که موجب پذیرش قطعنامه گردید و پس از آن خمینی مرد؛ چکمه پوشان برای تداوم طرح رفتند سراغ خامنه ای! خامنه ای گفت : حکم امام پابرجاست.
آنها اگر تاکنون در مورد روشنفکران و دگراندیشان به جز مجاهدین؛ به سبب اطرافیان خمینی ملاحظاتی داشتند؛ بکناری گذاشتند و تعریف جدیدی برای طرح و ربایش دگراندیشان به اجرا گذاشته شد.
بعد از خمینی بخش ربایش ها بیش از پیش مورد توجه خامنه ای قرار گرفت! خامنه ای معتقد بود روشنفکرها قبل از حذف؛باید ترور شخصیت گردند. به همین دلیل اطلاعات را تشویق کرد به این منظور؛ فیلمهایی مثل «هویت» بسازند. نویسندگان و تهیه کنندگان وزارتی هویت؛ بطور ویژه در دیدارهای خصوصی مورد تفقد و تشویق قرار گرفتند.
سپس اژه ای ضمن وسعت بخشیدن به ابعاد طرح و تنوع بخشیدن به روشها؛ به مرور ابزار جدیدی را به خدمت گرفت. بطوری که طیف گسترده تری از مخالفین و دگراندیشان را در پروژه قرار دادند.
بخشی؛ تاکید می کنم تنها بخشی از قتلهای زنجیره ای نیز در پروژه ی «طرح» تعریف شده بود.
از ابزار جدید در بخش ربایش ها و با شگردهای جدیدی نسبت به افراد اقدام می کردند بی آن که ردی از خود بر جای بگذارند. اطرافیان سوژه را فریب می دادند و با استفاده از ابزار و نرم افزارهاییی که هنوز به بازار تجاری وارد نشده بود؛ ولی در اختیار سرویس ها بود؛ سوژه ها را از خانه بیرون می کشیده و می ربودند.
آمارها از این تاریخ به بعد قابل توجه است. خانواده که تصور می کند این تلفن از طرف دوستان عضو خانواده بوده؛ بعد از مدتی کاملا مبهوت و سردرگم می ماند. مثلا با تقلید صدا توسط نرم افزار با سوژه ها قرار می گذارند و او را ربایش می کنند!
زندان جدید
قبل از پرداختن به زندان جدید لازم می بینم جهت تنویر افکار شما در پی بردن به ابعاد «طرح» و « فراوانی قربانیان یعنی افراد طرحی» یک مثال بزنم.
در ابتدای تشکیل وزارت که اوضاع بلبشو بود یکی از روسای شعب بنام پیشوا؛ با نام اصلی حسین ابراهیمی؛ با بیش از 1200 سوژه ی آماده به ذبح؛ وارد یکی از معاونتهای موضوعی شد که بخش کوچکی از آمار کلان پرونده های آن پروژه بود. البته او بعدها مدتی به ریاست زندان اوین هم منصوب شد. وقتی تشکیلات اژه ای راه اندازی شد؛ فی الفور او احضار گردید. او نیز تحت پوشش استعفا از آن مجموعه به همراه سوژه هایش منتقل شد.
من او را از اول دهه50 می شناختم و در دفتر مرکزی شرکت پارس متال همکاری بودیم.
زندان باغ وحش
تقریبا نزدیک به اواسط دهه هفتاد؛شکل حذف ها تغییر کرد. زیرا یک زندان؛ با طبقه بندی بکلی سری؛ بنام زندان باغ وحش با چند هدف مهم توسط سپاه راه اندازی شد.
ابتدا بگویم افراد خاصی قادر به تردد به این زندان هستند. مثلا فقط علی رازینی؛ از حفاظت وزارت چند نفر خاص زیرا که طبقه بندی آن بالاست.
بیاد دارم یک بار هم فردی را که قرار بود برای ترور به اروپا برود؛به آنجا بردند. او همانند بقیه تروریست ها در بازگشت؛ دهها هدیه گرفت. از زمین های چند ده هکتاری؛ دکترای افتخاری؛ویلاهای مجلل؛اتومبیل خارجی و ...
حال فکر می کنید اینها که بورسیه خارج از ضابطه گرفتند و خامنه ای هم از آنان دفاع کرد؛ چه کسانی هستند!
او فرد بسیار مطمئنی از بستگان رفسنجانی بود. بعدها که از ماموریت با دست خالی برگشت و نزد هاشمی مطرح کرد؛بلافاصله هاشمی به روحانی که رییس امنیت ملی بود زنگ می زند که ما اخبار را باید از دیگران بشنویم؟!
او رفته بود تروریستی را ترور کند که برای ترور نویسنده کتاب آیات شیطانی اعزام شده بود ولی به اینها رودست زده بود!
شرایط زندان و ازمایشگاه سری و زیرزمینی باغ وحش
این زندان وسیع زیرزمینی تشکیل شده است از؛ چندین دهلیز طولانی که از دو طرف به دربهای خروجی و سه بخش وسیع داخلی منتهی می شود. بخوان زندان بی بازگشت با تعداد بیشماری سلول. آزمایشگاههای وسیع و تو در توی بیولوژیک میکربی و شیمیایی.
همینطور تالار ورودی یا همان زیر هشت.
بطوری که حاضرین در تالار؛ در یک سمت خود نرده های باغ وحش و حیوانات پوششی درون آ» را می بینند.
آنهایی که مجوز رفتن به واحد زندان و قرنطینه ی آن را دارند هر لحظه با زندانیانی بشدت نحیف؛ بدنهای پر از تاول؛ آبله؛ سوخته و سیاه و تقریبا شبیه به جزامی ها؛ بعبارت بهتر جنازه های متحرک روبرو می کردند/.
جنازه ها
جنازه این قربانیان؛ بیشتر همچون مقتولین قتل عام 67 در نقاط بی نام و نشان در اعماق زمین دفن می شدند. ولی علائمی دال بر تهیه کوره های آدم پزی و تبدیل اجساد به خاکستر در سالهای اخیر وجود دارد. نتیجه تحقیقات این آزمایشگاهها جهت تهیه مواد مورد نیاز؛ برای ساخت انواع کلاهک در اختیار سپاه قرار می گیرد.
پیش تر نیز گفته ام این مجموعه که از شما به بیابانهای زیر کاخ شمس در مهرشهر؛ از جنوب به جاده ی ماهدشت یا ماهی دشت و از غرب به نزیدیکی های فرودگاه پیام منعی می گردد و اتفاقا یکی از ورودی هایش نیز از درون کارخانه تصفیه روغن در مجاورت فرودگاه است. درب دیگرش از داخل پاسگاه پوششی نیروی انتظامی در ابتدای جاده ماهیدشت به مهرشهر است. مدتها پیش مرکز جمع آوری زباله که برای جت فن های تهویه زندان مشکل آفرین بود؛انتقال پیدا کرد. اخیرا نیز که سری به آنجا زدم به نظرم آمد ایجاد منطقه صنعتی در آن نزدیکی ها تغییراتی در ورودی ها و محل استقرار جت فن های مجموعه به دلیل افشاگری های من داده باشند.
مقتولین
در مقام قیاس شاید بتوان گفت این «طرح» برابر است با مناره هایی که محمود افغان از جمجه ی ایرانیان و مردم بی دفاع برپا ساخت!
شاید بتوان گفت این «طرح» برابر است با قتل های مردان ایرانی برای تصاحب زنانشان؛توسط وحشیان بادیه نشین در 1400 سال پیش!
ولی به نظر من از یک جهت از آنها فجیع تر است زیرا جنازه ای به خانواده ها تحویل نمی گردد. خانواده ها تا نسل ها همه چشم به راه عزیز خود سرگردانند.
چه شد که خبری از عزیزمان نیامد؟
پر پایان بد نیست به یک نکته مهم اشاره کنم.
در گذشته همه امور تشکیلات موتلفه و مشخصا توسط نماینده اش احمد قدیریان هدایت می شد. احمد قدیریان به عنوان معاون جانشین فرماندهی کل قوا که یک دفتر تحت پوشش« سلاح و مهمات» نیز در وزارت اطلاعات داشت. او با دادن جوایز به بسیاری از جایزه بگیران و عملیاتی ها و ترور کنندگان و وزارتی ها؛در گسترش شکار بی رویه و بویژه وحشیانه به انان که از مصونیت برخوردار بودند و هستند؛چه فجایعی را که به روز محیط زیست نیاوردند!
قدیریان هر روز نماز ظهرش را در بیت به آقا اقتدا می کرد. در همان حال نیز؛ برنامه ها را همچون سرم به مغز خامنه ای این عنصر بی اراده تزریق می نمود.
در واقع خامنه ای تنها تایید کننده این برنامه ها بود و بس. ولی بعد از جنایت 88 و به مرور بویژه پس از مرگ احمد قدیریان و عسگراولادی؛ ظاهرا جنایتکاران سپاه؛ سحرخیزتر از موتلفه تشریف دارند.
هم اینک سپاه بعنوان خط دهنده و هدایت کننده اصلی خامنه ای سکاندار مملکت طاعون زده است.
با تقدیم احترام رضا ملک
در کانال تلگرام نه به زندان نه به اعدام خبرهای ما را دنبال کنید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر