۱۳۹۵ شهریور ۵, جمعه

خانواده شهرام احمدی میهمان خانه ریحانه

#ایران – #حقوق_بشر- خانواده شهرام احمدی میهمان خانه ریحانه 






از فیس شعله پاکروان

خانه را آماده ی پذیرایی از مهمانان داغدارم کردم . نیمه شب بود که رسیدند. ساعاتی گفتگو کردیم . سپیده زد تا به خواب رفتند . صبح زود برخاسته و با هم به بهشت زهرا رفتیم . میانه ی راه دوستی به ما پیوست . خانواده احمدی میخواستند مزار شهرامشان را بخرند . پاسخ مسئول مربوطه حیرت آور بود : کسی به نام شهرام احمدی در بهشت زهرا دفن نشده !! خانواده ای که خود شاهد خاکسپاری بودند هاج و واج نگاه میکردند . از مسئول کامپیوتر خواستیم شماره قبر را وارد سیستم کند . قطعه 305 ردیف 215 شماره 50 . گفت خالی ست و به نام کسی ثبت نشده . مرتب تکرار میکرد که برگه پذیرش را بدهید . خانواده میگفتند برگه ای ندارند . آخرش گفتند که پیکر عزیزشان را پای قطعه شناسایی کرده و به خاک سپرده اند . کارمند اداری گفت چرا از اول نمیگویید . بروید پیش فلانی . فلانی هم گفت بروید پیش دیگری . تا اینکه آخرین نفر از سلسله مراتب اداری گفت شما باید بروید نامه ای از نهاد مربوطه بیاورید . حتی اسم نهاد را به زبان نمیاورد . پرسیدند ایا منظورتان اطلاعات است ؟ سرش را به علامت تایید تکان داد . اینجا ایران است و همه مان میدانیم ترس در کجای جانمان خانه دارد . حتی حق میدهیم به همدیگر که بترسیم و بترسند . حق میدهیم که در راه ماندگان و بیماران و مستمندان و مظلومان را تنها بگذاریم . اینجا ایران است و سخن پیامبر که میگفت هر کس همسایه اش گرفتار باشد و او بی خبر ، مسلمان نیست ، فراموش شده است . اینجا ایران است و بسیاری از شهروندان میلرزند از بر زبان اوردن نام نهادی که وزیر دارد . من کاملا میدانستم چه اتفاقی افتاده و در حال وقوع است . از مدیر قسمت پرسیدند که خودشان شاهد به خاک رفتن شهرام بوده اند ، آیا او را از گور درآورده اند؟ پاسخ داد خیر . محال است . زیرا این عمل غیر شرعی ست و در بهشت زهرا عمل غیر شرعی انجام نمیشود . به یاد سخنانی افتادم که از جوانمردی امام علی حکایت داشت . او برای احقاق حق زنی یهودی بالاترین مقامات دولتش را به پاسخگویی وادار کرده بود . اکنون بازماندگان مسلمانی که عزیزشان اعدام شده بود این چنین پاسخهایی میشنیدند . در حالیکه حتی موفق به انجام اعمال مربوط به مذهب خویش برای عزیزشان نشده بودند . به قصد دیدار مزار شهرام ، اداره مربوطه را ترک کردیم . مزار غریب شهرام با برامدگی خاک خشک با گلهای رنگین پوشانده شد . خواهران شهرام گریستند . یکیشان زار زد . به او یاداوری کردند که شهرام وصیت کرده صدایشان را بلند نکنند در سوگواری . همچنان که خواسته بود صورتشان را مجروح نکنند و سیاه نپوشند . زیر لب غر زدم که آخر این چه وصیتی است که تو و ریحان کردید ؟ وقتی قلب مادرت سیاه شده چگونه سیاه نپوشد ؟ وقتی تمام وجودش پر از فریاد است چگونه صدایش را بلند نکند ؟ وقتی با تک تک سلولهایش میخواهد تو را نگه دارد چگونه بدست باد بسپارد ؟ وقتی باغ بهار مادری آتش میگیرد به ظلم ، چگونه ساکت بماند ؟
غربت شهرام و مزارش مادرانه را آشفته کرد . قرار شد برای دیدار خانواده شهرام به خانه ام بیایند . 
همگی به دیدار ریحانم رفتیم . ریحانی که پودر سفیدی روی سنگش ریخته اند که گلهای تازه اش ، چند روز بعد از کاشت ، درسته سوختند . چه کسی این کار زشت را کرده فقط خدا میداند . اما ، برای اولین و آخرین بار میگویم دستش قلم شود هر که باغ پر شکوفه ام را کشت . باغش بسوزد هر که دستش را به باغچه ی کوچک ریحان دراز میکند به شر . قلبش بشکند و آشفتگی خانه اش را پر کند هر کس به هر بهانه ای مرا مجبور کرد در کمتر از دو سال ، ده بار گل بخرم و بکارم و فریدون دلسوخته هر روز برود و آبیاری کند و حاصلش را نبینیم . سروی که بالای سرش کاشته بودیم و بلند شده بود و سبز ، بی آنکه شاخه اش بشکند ، ایستاده و سبز ، سوخت و خشک شد . دیروز از خاک دراوردیمش . خاکی که آلوده شده به پودری سفید که دشمن شکوفه ها و گلهاست . خاکی که مثل زهر است برای گلهای زیبای من . به سرعت به خانه برگشتیم . میهمانهایمان پیش از غروب آمدند . مراسمی کوچک اما صمیمانه برای یکی از فرزندان این آب و خاک برگزار شد . خانواده ی شهرام دانستند که بسیارند آدمهای غریبه ای که هرگز ندیده اند اما در غمشان شریکند . با آنها آه میکشند و همراهشان اشک میریزند . دانستند که مادرانه برایش تفاوتی ندارد که فرزند اعدام شده اش چه قومیت یا مذهبی دارد . همه ی جوانان این سرزمین در قلبش جا دارد . تفاوتی نیست میان شهرام یا هر کدام از جانباختگان و اعدامیان با امیرارشد و مصطفی و بهنود و افشین و ریحانه مان . 
صبح زوز یعد ، خانواده دلشکسته ی احمدی خانه ام را به مقصد زندان رجایی شهر ترک کردند . ساعتی بعد خبر دادند که مسئولین زندان گفته اند نام شهرام احمدی در لیست اعدام شده ها نیست و چنین ثبت شده است : شهرام احمدی و همراهانش از این زندان منتقل شده اند !!! به کجا ؟ خدا میداند .
لابد رئیس سازمان امور زندانها یا دادستان یا مقامات بالاتر و پایین تر خبر ندارند که اینگونه با روح و روان خانواده ای عزادار رفتار میشود وگرنه مامورین خاطی را مجازات میکردند . وگرنه هر انسانی میداند که خانواده ی یک محکوم ، شهروند این کشور است و گناهی مرتکب نشده که چنین آزاری ببیند .
اکنون میدانم که روح شهرام بلندتر از آن است که میپنداشتم . او به شناختی عمیق از سیستم زندان دست یافته بود . برای همین گفته بود نمیخواهد قبرش آباد شود . او میدانست که کینه ی کسانی آن چنان عمیق است که حتی از سنگی بر گورش دریغ خواهد شد . این چنین شد که شهرام احمدی نیز به خیل جوانان بی نام و نشان و ثبت نشده در سیستم گورستان پیوست . 
شهرامی که هرگز از خاطرم نخواهد رفت . پسری نازنین و درستکار که با لهجه کردی به الله سوگند میخورد هرگز دست به سلاحی نیالوده . سلاح او ایمانش بود و کتاب آسمانی . او انسانی بود که به دیگران به چشم مخلوقات شریف الله نگاه میکرد و قلبش را از کینه پاک کرده بود . جوانی بود که حتی دشمنانش را دوست میداشت و برایشان هدایت آرزو میکرد . برای روحش شادی ارزو میکنم . میدانم که در آرامش است . مثل رودی که به مقصدش رسیده . به دریای آرام . به آغوش خدایی که میپرستید و تا پای جان وفادارش بود .
پایان


در کانال تلگرام نه به زندان نه به اعدام خبرهای ما را دنبال کنید


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر