از شهین مهین فر
هفت سال است . دست و دلم به هیچ کاری نمی رود
می گویند : نوروز نزدیک است
نوروز را وقتی باور می کنم که تو و فرزندان دیگرم به آرزوهایتان برسید .
آزادی و عدالت و همزیستی سرشار مهر . چونان گذشته .
رویاهایم مرا تنها نمی گذارند
رویاهای خوش . زندگی را . زندگی کردن.
مردم وطنم فقط نفس می کشند هوای مسموم اختناق را
در زندانی بزرگ . به نام ایران / ایرانی که زمانی گلستان بود.
مشت های گره کرده . پنهان در جیب ها
آتش عصیان . پنهان در دلها
سرود ای ایران . پنهان در لبها
و امید به آینده . پنهان در چشمها
شهین مهین فر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر