۱۳۹۵ خرداد ۲۶, چهارشنبه

دیدار شعله پاکروان با اکرم عظیم پور و پروین محمدی

#ایران - دیدار شعله پاکروان با اکرم عظیم پور و پروین محمدی






















خانم پاکروان پس از دیداری که با خانواده جعفر عظیم زاده داشت چنین می نویسد:

امروز به دیدار خانواده ی عظیم زاده رفتم . آنچه دیدم حیرتم را صد چندان کرد . چند زن شاخص در آن خانه بودند که باعث شدند یکی از بهترین روزهای زندگی م را بگذرانم . اول از اکرم ، همسر جعفر عظیم زاده بگویم . زنی به غایت مهربان و دلیر . زنی به معنای واقعی پشتیبان و یاور همسر . زنی خستگی ناپذیر که حمایت های روحی و عاطفی او قطعا در تاب و توان جعفر مان تاثیر مثبت دارد . قبلا با او تلفنی صحبت کرده بودم اما ، شنیدن کی بود مانند دیدن . با وجودی که از صبح زود به ادارات و افراد مختلف سرزده و در باره ی وضعیت جسمی همسرش صحبت کرده بود ، با وجود خستگی زیاد ، با روی گشاده در را برویم باز کرد . 
گپ و گفتگوهایمان به درازا کشید . اما در نهایت دانستم که چگونه میتوان در کنار این خانواده بود . بنظر من همه ی کسانی که ارزوی قلبی شان زنده ماندن جعفر عظیم زاده است میبایست او را در رساندن پیام و مطرح کردن خواست برحقش یاری دهند . وقتی مسئولین داخلی بدون توجه به وضعیت این خانواده ، در انتظار مرگ زندانی اعتصاب کننده هستند ، من و شما میبایست توجه نهادهای مختلف را به خواست برحق جعفر عزیزمان جلب کنیم . از هر امکان که در اختیار داریم استفاده کرده و صدای این فرزند ملت ایران را به دیگران برسانیم . 
وقتی با این زندانی شریف و زحمتکش تلفنی صحبت کردم داغ دلم تازه شد . هم صدای ضبط شده ی زنی که هر چند لحظه اعلام میکرد که این تماس از سوی زندانی است و هم صدای مصمم آن سوی خط که حاضر نبود برای نجات جانش ، از آرمانی که بر آن پافشاری میکند دست بکشد . وقتی برق چشمان اکرم را دیدم که با همسرش صحبت میکرد به یاد زمانی افتادم که ریحان تلفن میزد و مرا از جهان جدا میکرد . وقتی با او حرف میزدم در آسمانها میپریدم و هیچ چیزی حواسم را پرت نمیکرد . همه ی وجودم گوش میشد و گوشم محو شنیدن حرفهای ریحان . اکرم نیز محو صحبتهای زندانی بی باک پشت خط بود . چند دقیقه ای هم گوشی را بمن داد تا بتوانم مسیر و مقصد جعفر نازنین را بفهمم . 
البته مسلم است که او خود در حد و اندازه ی نماینده ی میلیونها کارگر سختکوش ظاهر شده و بهتر از هر کس میتواند منظورش را بیان کند . اما آنچه من ، مادری که هنوز داغ عشق یک زندانی سرسخت چون ریحان را بر دل دارم فهمیدم به شرح زیر است :
جعفر عظیم زاده بعنوان یک کارگر فعال تشخیص داده که دستمزدهای کارگران در مقابل نیروی کارشان بسیار ناچیز است . وقتی همین دستمزد ناچیز هم پرداخت نمیشود ، وقتی امنیت شغلی کارگران از بین میرود ، وقتی همه ی کارگران قراردادی میشوند و مجبورند با هر شرط استثمارگرانه ی کارفرمایان سرمایه دار ، قرارداد سفید را امضا کنند ، وقتی کارگران تبدیل به بردگانی میشوند که نیروی کارشان را میفروشند اما سفره هاشان خالی و خانواده هایشان در مضیقه و تنگنای معیشتی هستند ، تنها راه حل ، تشکیل زنجیری از کارگران است که دستشان را در یکدیگر گره کرده ند . دادگاه اما ، این اعتراضات به شرایط غیر انسانی حاکم بر روابط کارگر و کارفرما را اقدام علیه امنیت ملی میداند . جعفر ما نقد جانش را بر کف دست میگیرد و میگوید یا عنوان امنیتی را از اتهامات وارده حذف کنید و به این درک برسید که اعتراض صنفی ، اقدام علیه امنیت ملی نیست . 
یا بر صلیب و چوبه ی دار خواهم رفت و جان خواهم داد ، یا این اتهامات برای همه ی کارگران لغو خواهد شد . البته راه دیگری هم وجود دارد : در قانون این نکته گنجانده شود که نان خواستن کارگر غدغن است !!!
شنیدن صدای یک مرد مبارز که به هیچ شکلی حاضر به لگد کردن آرمانهای انسانی ش نیست ، مرا امیدوار کرد . امید به اینکه هنوز هم کسانی هستند که معنای ایثار را میفهمند . 
زن دیگری در آن خانه حضور داشت . پروین محمدی . زنی بسیار غیرتمند . زنی در قامت نماینده ی کارگران . چقدر مفتخر شدم که دانستم یک زن پر توان تا بالاترین رده های نمایندگی کارگران سراسر کشور رفته است و اینچنین دید وسیع و روشنی دارد . براستی که شناخت ما مردم عادی از نیروی عظیم و قدرتمند کارگران کشورمان بسیار اندک است . دلم میخواهد دستهای مهربان پروین را که مثل یک کوه در کنار همسر عظیم زاده ایستاده در دستم بگیرم . او نیز مادر است و یک همکار و هم سنگر برای جعفر مان . 
جعفر عزیز ! خیالت از خانه راحت باشد . دو زن ، همسرت اکرم و همسنگرت پروین خانه را میپایند تا بازگردی . پسرانت مردان آن خانه اند تا برگردی . خواهرت نیز میداند چگونه وظایف عمه گی را در غیاب تو انجام دهد . همه در انتظار تو هستند . همه مان چشم به راه بازگشت تو هستیم . برای رسیدن به اهداف انسانی و برحقت از هیچ کوششی فروگذار نخواهیم کرد . تو فقط زنده بمان
پ.ن : چقدر دلم میخواهد داستان تلاش خستگی ناپذیر پروین را بنویسم . حق ما ملت ایران است که بدانیم در جامعه ی زنان ، چه شیرزنانی زندگی میکنند 
دو فایل صوتی حاصل این دیدار بسیار پرافتخار و مثبت بود که در موقعیت مناسب به اشتراک خواهم گذاشت

در کانال تلگرام نه به زندان نه به اعدام خبرهای ما را دنبال کنید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر