این شعری برای رویدا دختر اصغر رحیمی است.پدر رویدا٫اصغر رحیمی در روز ۱۲مرداد ماه سال جاری در زندان رجایی شهر همراه با ۲۴ زندانی سیاسی اهل سنت دیگر به دار آویخته شد.رویدا و فرزندان دیگر اعدام شدگان در اولین روز مدرسه٫ بدون دیدار و آغوش پدر به مدرسه رفتند.چه کسی پاسخگوی این فرزندان خواهد بود؟
دلم تَنَگَت شده بابا ............چه شد ؟آغوش گرم تو
میان کودکی هایَم ........چه شد ؟دستان نرم تو
نوازشهای پر مِهرَت......به هیچ دستی نمی بینم
تو رفتی و ز باغ تو.......گل بوسه نمی چینم
خوشا یاد تو را جانم .....خوشا لالایی هر شب
شده رویدایِ تو تنها....تو رفتی سوی یکتا رب
دلم شعر تو میخوانَد......بهانه کرده دست تو
دلم اکنون پریشان است.....خوشا آوای گرم تو
شده پاییز و گاه مهر......نمی بینم نگاهَت را
به هنگامه مشق شب.....نمیبینم صفایَت را
الف بایِ شروع من.....به دور از حس گرم توست
کلاس اول دانش......جدا از خاطرات توست
ندید ریان ما هرگز ....دو چشم مهربانت را
ندید دستان گرم تو .....نه پایان قشنگت را
به بعد رفتنت بابا .......شده مادر چقدر تنها
شده همدم ....خدا اورا.....به روزها و همه شبها
به چشمانش گل ماتَم......چو ابری در بهار گشته
شده پژمرده چونان گل......ز تنهایی شده خسته
تو را ای کاش میدیدم ......به رویای قشنگ خویش
دلم تنگ است و چشمم خون......کنون غمگین ترم از پیش
در کانال تلگرام نه به زندان نه به اعدام خبرهای ما را دنبال کنید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر