دوباره شهریور شد. دلم پر از غصه نداشتن تو، شهریور شد تا دوباره داغ نداشتنت پر رنگتر و محکمتر قلبم را بفشارد تا دوباره به من یادآوری کند اگر بودی چگونه شادی بودنت را جشن میگرفتم اما حالا این جا در این نقطه از زمین ایستادهام و نا باورانه به این سنگ مزار خیره شدهام، آیا این منم که برای تو میگریم؟ چگونه با دستانم پاره جگرم را بهدست خروارها خاک سرد امانت دادهام؟ هر انسانی روزی به دنیا میآید و روزی هم رخت از این دنیا میبندد ولی شیرمردم، خوش به سعادت تو که داستان رهاییت از زندان تن مهر ننگی شد بر پیشانی بیدادگران زمان. هر چند طول زندگی تو نازنینم خیلی کوتاهتر از تصورم بود
اما خوشحالم که عرض زندگیت دلهای خفته را بیدار کرد همانطوریکه خودت اعتقاد به عرض زندگی داشتی نه طول آن. حتی در حد علامت سؤال برای دیگران کافیست.
به چه گناهی کشته شد؟
مگر شرکت در مراسم چهارشنبهسوری جرم است که در آن واحد کشته شوی؟ جواب سوالم را به وجدان بیدار مردم واگذار میکنم و انتظار تشکیل دادگاه علنی و عادلانه تا آمرین و عاملان در آن محاکمه شوند نه کسی کشته شود چرا که خداوند به انسان حیات میبخشد و خودش میستاند.به تو افتخار میکنم بهترینم.
سرم را بالا میگیرم تا آن لحظه که جان در بدن داشته باشم این ظلم را فریاد میزنم آن چه که بر تو روا داشته را فریاد میزنم. از سنگینی این بغض هزار بار شکستم اما هنوز ایستادهام با اشک چشمانم فریاد میزنم. اگر روزی هزار بار جانم را بگیرند باز این ظلم را فریاد میزنم تا آن زمان که درخت عدالت در درون هر انسانی شکوفا شود. روزی که عشق جایگزین نفرت، صداقت جایگزین دروغ، و صلح جایگزین جنگ و آزادی جایگزین اسارت شود. روزی که درخت انسانیت از زیر خروارها حماقت و جهل سر بر آورد و میوه آزادی ثمر دهد. و آن روز خیلی دور نیست.
در کانال تلگرام نه به زندان نه به اعدام خبرهای ما را دنبال کنید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر