روز پنجشنبه اول مهر ماه٫زندانی سیاسی ارژنگ داودی از زندان رجایی شهر به زندان مرکزی زابل تبعید شد. مامورین حکومتی قصد داشتند که هزینه این انتقال را به مبلغ یک میلیون و دویس هزار تومان از وی بگیرند. در همین رابطه این زندانی سیاسی نامه ای خطاب به مجامع حقوق بشری و سایر هموطنان نوشت.
متن کامل نامه که به شرح ماوقع اذیت و آزارهای این زندانی آزاده در حین تبعید از زندان رجایی شهر به زندان زابل می پردازد ٬به این شرح است:
هم میهنان، مجامع حقوق بشری جهان
در دوران ستم شاهی معروف بود که شاه هرگز در اتومبیل های مربوط به شهربانی کشور( نیروی انتظامی فعلی) نمی نشست، چون آنها را ناسالم میدانست. مردم نیز به تحقیر آنها را آجان میگفتند. اما اینک ۳۷ سال پس از انقلاب ۵۷ در مقایسه شهربانی شاه با نیروی انتظامی شیخ باید گفت که صد رحمت به کفن دزد قبلی!
روز پنجشنبه ۹۵.۷.۱ از زندان رجایی شهر کرج ساعت ۱۰صبح به مقصد زابل همراه با مأمور بدرقه بنام خزایی خارج شدیم ولی چون حاظر به پرداخت باج تحت عنوان هزینه انتقال نشدم بجای حرکت به سوی شهرستان زابل مرا به فرماندهی نیروی انتظامی واقع در میدان سپاه کرج موسوم به قرارگاه استاندارد نمود و پس از اجبار سربازان به بیرون ریختن وسایل ضروری همراه در مقابل شعبه اعزام به بهانه بیمار بودن پدرش، از اعزام من به زابل خود داری کرد.
در شعبه اعزام نیز چون مدعی شدند که هزینه انتقال من پرداخت شده و در آخرین سطر از حکم اجرای تبعید من به زندان زابل نیز این حقیقت به صراحت درج گردیده است، رئیس همان شعبه اعزام، بنام سروان بهاروند بمنظور تحت فشار قرار دادن من خودسرانه مرا به کلانتری ۱۵فرستاد و بطور کاملا غیر قانونی در آنجا عملا بازداشت بودم.
ظهر روز جمعه ۹۵.۷.۲ مرا به شعبه اعزام بازگرداندند و اینبار فردی لات منش با نام و عنوان سرهنگ پاسدار شکیبا که فرماندهی آنجا را بر عهده داشت خیلی قلدرانه گفت: ” این کتابها چیه که همراه داری و تو اصلا تو چکاره ای که بر علیه نظام ما فعالیت میکنی؟!” بعد به سربازان دستور داد که کتابها را در سطل آشغال بریزند و اضافه کرد که: ” ما فقط زندانی را انتقال میدهیم و نه وسایلش را، اگر یک میلیون و دویست هزار تومان میدهی اجازه میدهم وسایل ضروری ات را همراه ببری! در غیر اینصورت همه را در سطل آشغال می ریزم
چون باز هم حاضر نشدم که زیر بار این زورگویی و زورگیری فاحش بروم، عصبانی تر شد و ابتدا سبد محتوی داروها و سپس سطل درب دار حاوی وسایل حمام و اصلاح صورت را با چند لگد چنان خورد کرد که تمام محتویات آنها بیرون ریخته شد و به سربازان جوانی که از این رفتار بسیار خشن متعجب مانده بودند دستور داد که همه وسایل مرا در سطل آشغال بریزند.
چون اعتراضات شدید من به مشاجره لفظی کشیده شد از کوره در رفت و یک چمدان پارچه ای بزرگ حاوی تعدادی ملحفه، دو عدد پتو، سه عدد رو انداز، وسایل خواب، البسه، بالشتک آرتروز گردن و زانو، دو عدد فلاکس چای و… را خودش شخصا از صندوق عقب اتومبیل به بیرون انداخت و وقتی دید محتویات آن اکثرا از جنس پارچه هستند، گفت که همه آنها را بسوزانند.
بعد از آن این ناجوانمرد فاقد شرف و وجدان چون سگی هار به طرف من حمله ور شد و مرا بر روی صندلی عقب اتومبیل انداخت و درب را به شدت کوبید و به مأموران بدرقه دستور داد که فوراً حرکت کنند.
کراهت آور اینکه پس از این رفتار غیر اخلاقی و غیر انسانی در حالی که سعی میکرد که حقارت خود را با قدمهای مغرورانه بپوشاند به طرف اتومبیل دولتی مخصوص خود رفت و با تلخی از راننده خواست که او را برای شرکت در برگزاری مراسم نماز جمعه به محل مربوطه برساند
در میخانه ببستند خدایا مپسند، که در خانه تزویر و ریا بگشانید.
در نهایت پس از ۲۸ ساعت تحمل گرسنگی و تشنگی و طی ۲۰۰۰ کیلومتر راه عصر روز شنبه ۹۵.۷.۲ دو مأمور بدرقه بنامهای کیانوش فرزی و مجتبی حسینی مرا تحویل زندان مرکزی زابل دادند و هنوز هم با همان لباسی که از زندان رجایی شهر خارج شدم را بر تن دارم.
شهرستان محروم زابل در منطقه ای بسیار گرم واقع شده و هوای آن بعلت طوفان گرد وخاک همواره آلوده است و تنها زندان این شهر کوچک که متجاوز از هزار نفر در آن محبوس هستند، حتی فاقد آب آشامیدنی سالم است چه رسد به سایر امکانات بهداشتی، رفاهی یا …
ارژنگ داودی زندان مرکزی زابل
در کانال تلگرام نه به زندان نه به اعدام خبرهای ما را دنبال کنید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر