خاطراتی که می خوانید قسمت سوم از یادداشتهای زندانی سیاسی حسین فرزین از زندان وکیل آباد مشهد است که قسمت اول و دوم آن در روزهای گذشته در همین صفحه منتشر شده بود.
زندانی سیاسی حسین فرزین بیستم مهرماه سال ۱۳۸۹با یورش نیروهای اطلاعات سپاه مشهد به منزلش دستگیر شده و بعد از ۳ ماه با قرار وثیقهای ٣٠۰ میلیون تومانی، موقتا از زندان آزاد شد. وی از سرداران سابق سپاه، معاون سابق شهردار مشهد و کارگردان تلویزیون در تاریخ ۳ اسفند ماه سال 92 پس از احضار به دادگاه انقلاب بازداشت و به زندان وکیل آباد مشهد منتقل شد تا محکومیت ۱۵ ماه زندان و ۲۰ ضربه شلاق خود را در این زندان تحمل کند.
قسمت سوم :
در این سالن از عمومی دو که بگذریم در سمت چپمان یک اتاق دیگر و یک خروجی است، اتاقی که عرض آن 3 متر و طول آن حدود 5 متر است و آشپزخانه ی بند نام گرفته است. دارای هشت شعله ی گاز فر است که چهار تای آن کوچک و چهار دیگر آن بزرگ است از این شعله های فر، هفتای آن جهت استفاده بعضی از زندانیان که اجازه و توان خرید و پختن غذا را دارند اختصاص دارد و یک شعله ی آن در زیر بشکه ی استیل بزرگی که بیش از سیصد لیتر آب را در خود جای می دهد قرار دارد و این بشکه شبیه سماور، آب جوش بند را تامین می کند، که در سه وعده ی صبح و ظهر و شب، در اختیار عمومی های مختلف قرار داده می شود. در سمت راست این اتاق حجمی شبیه میزی فلزی قرار دارد که قابلمه ها و کیسه های نان که از آشپزخانه مرکزی ارسال شده است بروی آن قرار داده می شود و در آن جا توزیع می گردد ، به تعداد هر نفر و وابسته به نوعی کاغذ هایی که توزیع می شود و صد البته زمان توزیع، یعنی این که صبح باشد، ظهر باشد یا شب، مقدار سهمیه نان تغییر می کند، و نوع غذا نیز در این سهمیه بندی نقش به سزایی دارد، آبی از گوشت باشد، پنیر باشد، عدسی باشد، مثلا استمبولی باشد، تن ماهی باشد، سوپ باشد، خورشت قیمه ی مرغ باشد -چرا که در این زندان از گوشت قرمز خبری نیست - ، البته اگر از آب گوشت روز های شنبه بگذریم.
آشپزخانه را در حال فراوری آب سرد به آب گرم و توزیع غذا رها نموده خود را به انتهای سالن رسانیده، که در مقابلمان دیواری است و در سمت چپمان یک خروجی که با دربی میله ای حصار شده است و قفل بزرگی بر آن دیده می شود و بر روی میله ها نیز توری فلزی ضخیمی جوش کاری شده است .
اگر درب باز شود ما به سالن کوچکی که عرض سه متر و طول چهارمتر است ، وارد می شویم . سرویس پله ها در سمت راست این سالن است و ما را طبقه ی دوم و عمومی های دیگر رهنمون می کند و در مقابل اگر حرکتی داشته باشیم وارد هواخوری خواهیم شد، البته اگر درب آهنی بسیار سنگین آن باز باشد ، و نوبت ما برای هواخوری فرا رسیده باشد .
فرض می گیریم نوبت از آن ماست و درب به اندازه ی عبور فردی باز شده است ، لذا خود را به هواخوری می کشانیم . فضایی است که از تمامی اطراف بسته است و فقط از همین درب آهنی می توان به آن راه یافت یا از آن خارج شد. طول هواخوری حدود چهل متر و عرض آن حدود هفت متر است. دیوارهای بلندی که این مکان را در حصار خود دارد ، بیش از پانزده متر ارتفاع داشته که البته بر بلندای آن سیم های خاردار چند لایه ای خود نمایی می کند و با تیغ های میخی شکلش ، هواخوری را برای آنانی که هنوز کمی از هوشیاری برخوردارند ،جهنم می کند.
در وسط این مکان چیزی شبیه تور والیبال دیده می شود که با پول بچه ها – زندانیان – خریداری شده است و صد البته توپش ، در یک ماهی که از اسارت بنده در این بند می گذرد این سومین توپی است که خریداری می شود ، دو دیگر با برخورد با سیم های خاردار، پاره شده است .نا گفته نماند که تمامی زندانیان از نعمت بازی با توپ برخوردار نیستند و فقط اندکی که توان فکری و جسمی لازم را هنوز در خود دارند ،می توانند در ساعت هواخوری خود از این بازی نیز مثلا لذت ببرند. این تعداد شامل خدمه ، و تعدادی از زندانیان عمومی سه هستند که بعدا به آن ها خواهم پرداخت.
در انتهای این هواخوری دوربین نصب شده است که تصاویر آن در نگهبانی، حفاظت و حوزه ی مرکزی زندان قابل رویت است، هنوز در حال بررسی هواخوری هستم که با صدایی که از بلندگوی داخل محوطه پخش می شود، متوجه می شویم که زمان ما به پایان رسیده و باید عطای هواخوری را به لقای بخشیده و خارج شویم، می شویم. در با صدای مهیبی پشت سرمان بسته می شود، قفلی بر آن می نشیند و سپس پلمپ می شود. همیشه از چهار و نیم بعد از ظهر تا شش و نیم صبح.
با اجبار خود را به پله ای رسانیده ، بالا می رویم، پاگرد اول را پیچیده، پنج پله ی دیگر را نیز می پاییم تا به پاگرد دوم می رسیم، دوربینی در گوشه ی بالای این پاگرد ما و پله ها را نظاره می کند. پاگرد دوم با درب آهنین بزرگی از سالن مجاورش جدا شده است این درب در ساعاتی از شب هفت الی ده شب بسته می شود و قفلی بر آن قرار می گیرد، اما در حال حاضر باز است و ما را به درون خود می کشد، این سالن به اندازه ی سالن پایین است با همان ابعاد و اندازه ، با این تفاوت که آن سالن ابتدایش ما را به بیرون هدایت و این یکی انتهایش ما را بدرون خود می کشد که برای خودش ابتدایی است. به محض ورود، نسبت به پایین راست و چپمان تغییر می کند، چپ پایین می شود راست و راست پایین می شودچپ، به محض ورود در سمت راستمان درب آهنی دیده می شود که در صورت باز بودن، نمایشگر اجناسی است که زندانیان می توانند با پول خود- البته اگر داشته باشند- خریداری نمودو استفاده نمایند.
لیف و کیف ، حوله، ماست و دوغ و شیر، نوشابه و بیسکوئیت ،سوسیس و... از اقلامی است که در این فروشگاه وجود دارد. از آبنبات و نبات نیز نمی توان گذشت، اما اصلی ترین و اساسی ترین و پر فروش ترین جنس این فروشگاه سیگار است و سیگار، و سود سرشاری از آن نیز نصیب از ما بهترین وسینه و ذهن خراب از آن ما، پولمان را می دهیم، مرگ می خریم تا شاید زود تر از مرگی که اینان بر ایمان تدارک دیده اند،خودمان بدست خودمان، خودمان را به دیار باقی بفرستیم .
قیمت ها در این فروشگاه قطعا قطعا بیش از 50 درصد از بیرون گران تر است و علاوه بر آن بر تمامی این اقلام، مالیات و ارزش افزوده نیز بسته می شود و از زندانی بینوا دریافت می گردد، تا یادم نرفته به این نکته نیز اشاره کنم که در بند ما بر خلاف تمامی بند ها این فروشگاه در بعضی از روز ها- روز های غیر تعطیل- فقط حدود یک الی دو ساعت باز شده و عمومی های مختلف بطور جدا گانه حق خرید خواهند داشت و صد البته اگر از خرید محروم نشده باشند، چرا که یکی از محرومیت ها در این بند محرومیت از ملاقات تلفن و فروشگاه است و زندانیان این گونه نیز تنبیه می شوند.
قبل از رسیدن به درب ورودی عمومی سه در همین سمت، در سمت دیگر، درب آهنین عمومی چهار دیده می شود، اگر درب این عمومی باز باشد و بتوانی دورنش را گذرا ببینی، حدود شصت متر مربع مساحت دارد، در طرف راستش توالت ها و حمام قرار دارد، سه چشمه توالت و یک حمام به اضافه یک ظرفشویی بتونی و چندین شیربرای شستشویی ظروف. در دور تا دور این فضا، تخت های سه طبقه قرار دارد، گفته می شود تا قبل از این که بخش قابل توجهه ای از زندانیان به زندان چناران برده نشده بودند، در این جا جمعیت و ول می خوردند، تعداد کف خواب ها از تعداد تخت نشینان بیشتر بودند. اما خاصیت زندانیان این عمومی خاصیتی است که به محض روِیت آنان جلب توجه می کند، عده ای قریب که همیشه گیجند، و یا همیشه در حال خارندن خودند، بدن هایشان پر از زخم است، اگر گاهی به طور اتفاقی یکی از آنان را در وسط اتاق لخت مادر زاد ببینی نباید زیاد تعجب کنی، چرا که کاملا طبیعی است، چرا؟! الان عرض می کنم، این زندانیان قریب به اتفاقشان روانی هستند و از دارو های روان گردان و قرص های عجیبی استفاده می کنند که به قول دوستی اگر یکی از آنان را ما مصرف کنیم، در جا سنگ کوب نموده به دیار باقی رهنمون می شویم و جایی را برای دیگران خالی می کنیم . جالب این که، دارو ها بر روی آنان اثر چندانی ندارد و هر از گاهی شما شاهد فریاد ها و نعره های آنان هستی.
در ساعت بخصوصی از شب یکی از خدمه با در دست داشتن جعبه ای که شبیه جعبه ی مارگیری است ، می آید. در این جعبه انواع قوطی ها، چیده شده است که بر روی آن ها نام زندانی حک شده است. ابعاد این قوطی های استوانه ای، پنج در سه سانتیمتر است. درون این قوطی های پودری قابل مشاهده است. به محض آمدن این خدمه که رابط بهداری هم هست ، همه ای عمومی چهار را فرا می گیرد. او بر روی صندلی که از عمومی ما می گیرد- عمومی سه- می نشیند. جعبه را بر روی پاهایش قرار می دهد. درب سلول به اندازه ی عبور یک نفر توسط پاس کلید باز می شود. به محض باز شدن درب، شما شاهد صف طویلی از زندانیان می شوی که هر کدام لیوانی در دست دارند که تا نیمه ی آن از آب پر شده است. اینان در حالی که به یکدیگر تنه می زنند، جلو می آیند رابط، گرد مورد نظر را درون لیوان می ریزد و نظاره می کند تا زندانی محتوی لیوان را سرکشیده و بعد جای خود را به پشت سری داده و خود به کناری رود و نوبت به دیگری داده شود. به بعضی نیز قرص هایی داده می شود که او نیز اجبار دارد آن را با آب موجود در لیوانش در جلوی رابط بهداری بخورد و بعد دهانش را در جلو او گشوده و به نمایش بگذاردتا مشخص شود، قرص را حتما خورده است. چرا که اگر به هر دلیلی قرص یا آن پودر خورده نشود، ساعاتی بعد به درگیری های خونینی توسط آنان منجر خواهد شد.
در کانال تلگرام نه به زندان نه به اعدام خبرهای ما را دنبال کنید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر