خانم مهوش شهریاری از زندانیان بهایی زندان زنان(نسوان)زندان اوین 3000 مین روز از زندان خود را با شعری تصویر می کند.
وقتی محرک های کوچک بی مقدار
کوچک کوچک
مانند آب و نور و هوا را
مانند لمس و طعم و صدا را
از تو می گیرند
وقتی مفاهمه ای مکاشفه ای شوق و انتظار نیست
وقتی بر اسب راهوار امیدت دگر سواری نیست
وقتی تمام وجودت زخمی است از ضربه های کاری توهین و افترا
و سلول گرگ و میش همیشه
می رود تا سلول های وجودت
استحاله کند به یک سلول سیمانی دلگرفته تاریک
و آسمان تو سقفی است بسته و کوتاه
که هیچ تصوری از خورشید و ماه و ستاره در دل آن نیست
و دلت در اشتیاق عطر بارش باران
بر خاک خشک غمزده می پوسد ...
وقتی در اندوه زار هزار اتاق های آگوستیک
اتاق های بسته تاریک جز صاعقه خشم و قهر
در باور ستم چیزی کنار دلت نیست
وقتی بدیهی ترین انتخاب را که حق گفتن حق الهی است برنمی تابند
و تخیل حتی خواب و خیال هم
از حس طبیعت و عشق و زیبایی تهی می شود
وقتی نمایش زندگی بر پرده ی اشک است
و چراغ واژه و مفهوم
در عریانی برهوت زندگی در هجوم خروش و خشم
خاموش می شود
و چیزی جز در کمون دل برای تغذیه عشق پیدا نمی کنی
حال آنکه نفرت از همه چیز کنار تو سیراب می شود
و تو تنهایی نهایی انسان را در سکوت ممتد ساعتها و روزها و ماه ها و سال ها
در سلول انفرادی ادراک می کنی و منجمد می شود زمان
در قطب اقتدار کسی که برای تو تصویر مبهمی است از پشت چشم بند
و جا می گذارد ترا در افقی کوتاه مخدوش و رو به مرگ
تا انسان دیگر آن انسان دشوار نباشد
دست نیافتنی و راست قامت و پرصلابت و بیدار نباشد
و تا انسان در قفس صفری شود که پشت عددهای پوچ پنهان است
و رویاهایش در دلتاهای اسارت و پستی غوطه ور شود
و تا بشکند آن باور سترگ
و حتی باور کند آنچه را که نبوده و اعتراف کند آنچه را که نکرده
آنگاه محیط فرومایه از تو دل برمی گیرد
و تو می مانی دشوار دشوار
و فرو می روی در عمق بی نهایت ادراک نفس خود
آیا کلامی که تا حال بر زبان نیامده نابود است؟
آیا نطفه ای که هنوز در زهدان مادر شکل نگرفته مرده است؟
و آیا شعر
تصویری از تصور توخالی است؟
تصویر واقعیت انسانی
کز نور گفت و بسته ظلمت شد.
مهوش شهریاری
زندان اوین – اردی بهشت ٩٥
در کانال تلگرام نه به زندان نه به اعدام خبرهای ما را دنبال کنید
telegram.me/NoToPrisonNoToExecution
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر