از بند رها نشده ام چرا که در بند بند انگشتانم خطوطی میابم که انگار از زخم،چشم باز کرده اند...باز هم به روی پشت بام آمده ام؛چشم های انگشتانم رو به رو را نشان می دهند و پشت سر را در ذهن نشخوار میکنند...رو به رو نشان از خانه هایی دارد که در اعماق وجود بی صدا کوبیده شده اند...بر می گردم به پشت سر نگاه می کنم؛دیگر خانه ای نیست!چرا که غولی عظیم سالیانیست در این مکان با ساختمان هایی کوتاهتر از قامت خود،از خوف خانه های رو به رو دهان گشوده است....
سر به آسمان می گیرم،پرستوها می چرخند،می رقصند و کلاغ ها به دروغ می خندند...!در اینجا دود کش ها هم امانی نیست از صدای کلاغ ها،صدای قار قارشان می پیچد..در روح و روان خانه ها می پیچد..می پیچد....می پیچد..
به صفحه ی سپید کاغذ طراحی می نگرم؛خطوط بار دیگر معجزه می کند،چرا که ذهن دوستانی را به یاد می آورد که در بی نامی ماندگار خویش بی قاب حبس شده اند...نه نامی داشتند و نه خصم و رقابتی..و نه رنگ و نیرنگی برای به قاب نشستن ها!!!!......."خویشتن"را به چالش می کشیدند برای محصور شدن تنها در یک بند؛در بند واژه ی "انسان"
چشمانم را می بندم؛صورتشان در ذهن مجسم می شود
انگشتانم قلمی زخم خورده را اینبار محکم تر از قبل در آغوش می کشد و روی کاغذ می رقصد.....
صدایشان در گوشم می پیچد؛ آرام در آخرین لحظه ی خداحافظی با امید می خواندند...صداها کوبنده بود...صدای سرود یار دبستانی من...و تنها میبوسیدمشان و جدا میگشتم از یاران دبستانی بی نام خود در زندان اوین
مریم نقاش زرگران،آفرین چیتساز،مریم اکبری منفرد،فهیمه اعرفی،ریحانه حاج ابراهیم دباغ،زهرا زهتابچی،زیبا پور حبیب و صدیقه مرادی...
آتنا فرقدانی
در کانال تلگرام نه به زندان نه به اعدام خبرهای ما را دنبال کنید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر