جلوگیری از ملاقات گلرخ ایرایی با همسرش در زندان اوین
سلامت همسرم با خلف وعده مسئولین برای همیشه از دست رفته است. حال بیم آن دارم که به جهت بی تفاوتی و عدم کفایت وعده مسئولین جانش را از دست بدهد.
نامه گلرخ از بند نسوان اوین
حدود یکماه از شکستن اعتصاب ٧٢روزه همسرم میگذرد، با وجود تایید پزشک قانونی زندان و معاینات انجام شده در دو بار اعزام چند ساعته ایشان به بیمارستان، که گواه بر نیاز مبرم به بستری شدن و مداوای ایشان تحت نظارت پزشکان متخصص بوده، همچنان از اعزام و حتی مرخصی درمانی وی ممانعت به عمل می آورند.آرش اعتصاب غذایش را شکست و پس از آن با خلف وعده دادستان و مسئولین مواجه شد. طبق قانون از جهت آنکه دادستانی تخلف در ادله و مستندات ارائه شده مبنی بر اتهام اهانت و توهین به مقدسات مندرج در پرونده ام را پذیرفته بود، باید تا زمان اعاده دادرسی با توقف حکم آزاد می بودم اما نهایتا با تضمین دادستان مبنی بر تمدید مرخصی تا زمان پایان دادرسی مجدد در پرونده من و با توجه به وخامت حال آرش، با پذیرش شرایط مرخصی، در هفتادو دومین روز از زندان خارج شدم و آرش نیز به اعتصاب غذایش پایان داد.
پس از گذشت تنها چهار روز از خروج من از زندان، توسط نماینده دادستان و دادیار ناظر بر زندان آقای حاج مرادی مطلع شدم دادستان بر خلاف تضمین داده شده با تمدید مدت مرخصی من مخالفت نموده است. پس از خلف وعده ایشان من طبق صحبتی که در مدت حبسم با دادیار پیشین ناظر بر زندان آقای حاجیلو داشتم، از بازگشت به زندان خودداری نمودم. ایشان علاوه بر دادستان، در حضور رئیس زندان اوین تضمین نموده بودند که به جای توقف حکم با شرایط مرخصی از زندان خارج شوم و با تمدید مرخصی تا زمان اعاده دادرسی آزاد بمانم.این خلف وعده در مورد خود من و عدم اعزام آرش به بیمارستان در حالی بود که حتی حسب موافقت مسئولین با مرخصی استعلاجی(درمانی) همسرم اقدام به تهیه سند جهت مرخصی ایشان نموده بودم تا پیگیری روند درمان وی را خارج از زندان ادامه دهیم. اما در این مورد هم در کمال حیرت، با وجود انجام کلیه مراحل سند گذاری و تودیع وثیقه در حالی که پیش تر در روزنامه های شرق و ایران نیز مشخصا اعلام شده بود آرش صادقی به مرخصی می آید، همه درها بسته ماند و آرش تا امروز همچنان در زندان بدون رسیدگی و مداوای خاصی به سر می برد و روز بروز بر وخامت حالش افزوده می شود.
سلامت همسرم با خلف وعده مسئولین برای همیشه از دست رفته است. حال بیم آن دارم که به جهت بی تفاوتی و عدم کفایت وعده مسئولین جانش را از دست بدهد.به جهت عدم مراجعه به زندان صبح یکشنبه ۳ بهمن ۹۵ دو تیم برای بازداشت به منزلمان وارد شدند. یک تیم از دادستانی و یک تیم از قرارگاه ثارالله سپاه پاسداران. تیم سپاه با همراهی همان شخصی که ۳ آبان امسال به منزلمان یورش آورده بودند، مجددا اقدام به بازداشتم نمودند.این درحالی است که بابت هتاکی، اهانت و تحقیر این فرد، پیشتر معترض بودم اما نه تنها واکنشی به اعتراضم ندیدم، بلکه مجددا این فرد را به همراه افراد دیگری از ارگان مذکور باز هم بدون ارائه مجوزی بازداشتی همانند گذشته در منزلمان می دیدم. این بار علاوه بر من، رفیقم را نیز بدون ارائه مجوز و حکمی بازداشت و با ماشینی که متعلق به تیم سپاه بود از محل بازداشت دور نمودند.نمی دانستم میهمان خانه ام را به کجا منتقل می کنند. فقط می دانستم نه تنها برای بازداشت او مجوزی ندارند، بلکه حتی از حضور وی در خانه مان نیز بی خبر بوده اند.
مامور هتاکی که سوم آبان از هیچ اهانتی به من فروگذاری نکرده بود، چند روز بعد برای بازداشت آتنا دائمی به منزل ایشان هجوم برد و با همان شیوه آتنا را نیز مورد اهانت قرار داد.حال مجددا در منزل ما حاضر شده بود. این درحالی است که می دانیم بازداشت جهت اجرای حکم ارتباطی به ارگان خاصی ندارد و باید توسط تیم اعزامی اجرای احکام انجام شود. اما متاسفانه در پرونده خود و دوستانم شاهد بوده ام قرارگاه ثارالله سپاه با عنوان شاکی خصوصی طرح شکایت می کند و بعد با تیم اعزامی متشکل از اعضای قرارگاه، اقدام به بازداشت و در مراحل بعدی اقدام به بازجویی و تعیین اتهامات می نماید.
آنچه به وضوح از جانب ابوالقاسم صلواتی قاضی دادگاه بدوی من انجام گرفت گواه بر این بود که در مرحله صدور احکام نیز ارگان مذکور اعمال نفوذ داشته و حتی بعد از آن جهت اجرای حکم، تمام قد وارد عمل می شوند. شرایط افراد طی دوران حبس نیز با رصد کامل ضابطین (بازجویان) و اعمال نظر آنان در کلیه موارد همراه می باشد.این مساله به هر گونه ای که پیگیری می شود، نهایتا به عدم استقلال قوه قضائیه و دادستانی ختم می شود.با طرح شکایت علیه خانواده بازداشت شدگان و کشته شدگان، بیم آن می رود که فضای اختناق و اعمال نظرات شخصی و سلیقه ای بیشتر گردد و پرونده های گشوده شده برای هر فرد، دامنگیر اعضای خانواده شود.آرش پیشتر بر اثر حضور لباس شخصی ها در منزل شان، مادرش را از دست داد. شاهدیم اعضای خانواده ها نیز طی سال های گذشته تا همین اواخر بازداشت، احضار یا محکوم به حبس، جرایم نقدی و حتی شلاق شده اند و از حریم امنی برخوردار نبوده و نیستند. هیچ مقام مسئولی نیز در برابر اعتراضات پاسخگو نمی باشد.شهناز اکملی مادر مصطفی کریم بیگی که در روز عاشورای ۸۸ با شلیک مستقیم گلوله جان باخت از جمله مادرانی است که حتی از حق برگزاری آزادنه مراسم یادبود برای فرزندش محروم بوده و همیشه با اعمال فشار نیروهای امنیتی مواجه بوده است و هرگز خواسته اش که همانا مشخص شدن هویت امران و عاملان قتل فرزندش بوده، محقق نشده است.
اعمال فشارها و اذیت و آزارها بر خانواده ها به حدی بوده است که حتی حرمت مزار کشته شدگان را نیز نگه نداشتند و به ضرب گلوله یا غیره مزار کشته شدگان را به کرات درهم شکستند.و بازهم هیچ مقامی پاسخگوی این بی حرمتی ها و زخم های خانواده ها نبوده است.حال این حریم نا امن تنگ تر و فضای اختناق وسیع تر شده به حدی که از بازداشت و بازجویی مهمان خانه مان نیز واهمه ای ندارند.این بی قانونی ها و عدم شفاف سازی حوزه قدرت ارگان ها و نهادها و عدم استقلال قوه قضائیه و عدم اراده یا ناتوانی در انجام تعهدات و تضمین ها که نمونه اش موافقت دادستان در پذیرش درخواست همسرم و خلف وعده ایشان پس از چند روز، بدون هیچ گونه توضیحی و همین طور پذیرش اعزام آرش به مرخصی و امضای نماینده دادستان بر برگه های مرخصی و انجام و اتمام کلیه مراحل وثیقه گذاری و نهایتا عدم اعزام ایشان با وخامت حال مشهود نشان از عدم استقلال و نبود توان اجرایی و اعمال نفوذ قدرتی مافوق قوا را دارد و این بدان معناست که روزبروز عرصه بر فعالین و خانواده هایشان تنگ تر می شود.
در اینجا آنچه لازم به ذکر می باشد این است که همسرم را در تاریخ ۱۸ دی ماه به بیمارستان طالقانی اعزام نمودند و پس از انجام آزمایش آندوسکپی و آزمایشات لازم توسط پزشکان، بیمارستان دستور بستری شدن ایشان را صادر کرد. اما در کمال حیرت، پس از چد ساعت حدود ۱۲ نیمه شب همسرم توسط تعدادی لباس شخصی از بیمارستان مرخص و به زندان بازگردانده شد. این درحالی بود که به جهت شرایط بحرانی آرش، پزشکان طبق سوگند حرفه ای شان از ترخیص وی امتناع نمودند و نهایتا با ارعاب و اجبار انترن جوانی حکم ترخیص همسرم را امضا نمود.
حال با توضیحات داده شده و آنچه که پیشتر بیان شد، نگران وضعیت جسمی آرش هستم. علاوه بر تایید پزشکان بیمارستان طالقانی و آزمایشات انجام شده در بیمارستان شهدای تجریش، پزشکی قانونی زندان اوین نیز بحرانی بودن حال همسرم را تایید و لزوم بستری و مداوای ایشان را در دستور دارند اما همچنان همسرم در زندان بدون مداوا و مراقبت خاصی روز بروز به صدمات جبران ناپذیر بیشتری دچار می شود.
از جامعه پزشکان توقع دارم نسبت به مرگ تدریجی و مظلومانه همسرم واکنش نشان دهند. در صورت بروز اتفاقی ناگوار برای همسرم، مسئولیت جان ایشان به عهده قوه قضائیه که توقع استقلال از آن می رود و همچنین ارگان سپاه می باشد.
حال پس از گذشت یک هفته از آخرین بازداشتم با وجود آنکه مجوز رسمی جهت ملاقات هفتگی و همینطور هفته ای یکبار تلفن بند به بند با آرش را دارم که با امضا نماینده دادستان و دادیار پیشین ناظر بر زندان آقای حاچیلو صادر شده است، اما همچنان در بی خبری کامل از ایشان به سر می برم و نمی دانم چه قدرتی بالاتر از مقام نماینده دادستان بر شرایط مان حاکم است که اینگونه از حق و حقوق مان نیز محروم مان می کنند و برایمان زندان در زندان می سازند.
لبریز می شویم از خشم،
برپا می خیزیم،
و خروشمان،
بر باد می دهد بنیان بیداد را،
تو می مانی،
با خلقی روبرویت،
که ایستاده اند،
در آن هنکامه ای،
که هیچ راه گریزت نخواهد بود.
گلرخ ایرایی
بهمن ۹۵
بند زنان زندان اوین”
در کانال تلگرام نه به زندان نه به اعدام خبرهای ما را دنبال کنید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر