۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

دلنوشته آتنا دائمی

#ایران - به دردهای خودم که نگاه میکنم میبینم در مقایسه با کسانی که از بعد از انقلاب آسیب دیدند، رنجی نبردم!



دل نوشته.... 
4 سال بود که در باشگاه انقلاب بخش پینت بال کار میکردم ، همه چی خیلی خوب بود ، محیط ، نوع کار، همکارا و... 
قبل از بازداشت قرار شد تو باشگاه انقلاب تو محوطه جاده تندرستی یه غرفه اجاره کنیم البته ترجیحا رایگان تا نقاشی هایی که کودکان کار کشیده بودند و ما قاب کرده بودیم به نفع خود بچه ها به فروش برسه هماهنگی این کارا با من بود چون اونجا سابقه و روابط خوبی داشتم، به یاری مدیرم نامه نگاری کردیم و گفتند مشکلی نیست ، تا کارهای غرفه انجام بشه یه سانس پینت بال و بولینگ رایگان هم برای کودکان کار پارک لاله اجاره کردم تا به صورت رایگان از امکانات باشگاه انقلاب استفاده کنند اما خب به دلایلی یک نفر به دروغ به بچه ها گفته بود سانس کنسل شده در حالی که اینطور نبود و ساعت ها در پارک لاله منتظر بچه ها موندیم اما خبری ازشون نشد ، این وسط آبرو و اعتبار من تا حدودی مخدوش شد اما باز ادامه دادم و موافقت مسئولین باشگاه انقلاب و شرکت توسعه و نگهداری اماکن ورزشی کشور رو برای غرفه رایگان گرفتم اما تنها چند روز قبل از بازداشتم از حراست باشگاه انقلاب تماس گرفتند و گفتند کنسل!!! بعدها متوجه شدم که به دلایل امنیتی بود!! بازداشت شدم همون روز به لطف سپاه برای همیشه به باشگاه انقلاب ممنوع الورود شدم و شاید برای همیشه به دلیل سوء پیشینه از فرصت شغل محروم بشم! در این مدت از روز اول بازداشت اولین شخص از جمعمون تا بازداشت خودم و حتی در بازجویی ها ، بعد ، تا همین حالا خیلی ضربه ها خوردم خیلی آسیب ها دیدم ، خیلی چیزها از دست دادم و فقط یک چیز به دست آوردم : تجربه...
به دردهای خودم که نگاه میکنم میبینم در مقایسه با کسانی که از بعد از انقلاب آسیب دیدند، رنجی نبردم!
کسانی مثل مهوش شهریاری و فریبا کمال آبادی که 2 سال و نیم در سلول های 209 بودند و 8 سال زندان بدون حتی یک روز مرخصی، داخل زندان بودند و صاحب عروس و داماد شدند از داخل زندان مادربزرگ شدند و.... 
یا مثل مریم اکبری که 4 نفر از خواهر و برادرانش اعدام شدند و حالا خودش با 15 سال حکم و 7 سال زندان بدون حتی یک روز مرخصی از پشت کابین ملاقات شاهد قد کشیدن دختران نوجوانش هست....
یا مثل الهام فراهانی که خودش و همسرش و پسرش در زندان به سر میبرند و نوه های شیرین تر از جانش در راهروهای تاریک رجایی شهر و پله های اوین خاطرات کودکیشون به ثبت میرسه... 
یا ریحانه حاج ابراهیم که با 15 سال حکم در داخل زندان با مردی عقد کرد که هم خودش هم پدرش در انتظار حکم اعدام هستند و مادرش هم با همسرش ریحانه به 10 سال حبس محکوم شده...
یا نرگس محمدی که با وجود بیماری ها و رنج هاش اول برای مدتی نامعلوم از بودن همسرش محروم شد و حالا فرزندانش.... 
یا فاطمه مثنی که برادر و زن برادرش اعدام شدند و در 13 سالگی همراه مادرش دو سال و نیم زندان بود و حالا با 15 سال حکم برای خودش و همسرش هر دو در زندانند و تمام اموالشون مصادره شده جز دختر و پسر نوجوونشون!! 
یا آزیتا رفیع زاده که با کودک 5 ساله اش خودش و همسرش در زندانند... 
یا یا یا....... که اگر قرار بر اسم بردن از همه باشه چندین جلد کتاب میشه نوشت! 
من نه مسلمانم نه بهایی نه از اعضا و هواداران سازمان مجاهدین و نه هیچ حزب و جریان دیگه! برام هیچ چیز جز انسان و انسانیت معنا نداشت و نداره....
و حالا من موقت آزادم با 14 سال حکم بدوی که معلوم نیست تائید بشه یا رد! معلوم نیست همچنان آزاد بمونم یا دوباره برگردم پیشتون اما با هر درد و رنجی که برام پیش میاد شمارو به یاد میارم و آروم میشم... 
سکوتم از رضایت نیست 
دلم اهل شکایت نیست....

در کانال تلگرام نه به زندان نه به اعدام خبرهای ما را دنبال کنید


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر