تنها به خواب میماند
چراغ، آینه، دیوار بی تو غمگینند
تو نیستی که ببینی
دو چشم خستهی من
در این امید عبث
دو شمع سوخته جان همیشه بیدار است
تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظهها جاری است
تو نیستی که ببینی
چگونه عکس تو در برق شیشهها پیداست
هنوز هنوز پنجره باز است
تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده است
طنین شعر نگاه تو در ترانهی من
تو نیستی که ببینی چگونه میگردد
نسیم روح تو در باغ بیجوانهی من
تو نیستی که ببینی
به خواب میماند
تنها به خواب میماند
چراغ، آینه، دیوار بی تو غمگینند
تو نیستی که ببینی
چگونه با دیوار
به مهربانی یک دوست از تو میگویم
تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار
جواب میشنوم
تو نیستی که ببینی
بهنود عزیزمان سالهاست که نیست ، اما هست . حضوری والا در عمق لحظه های حوری دارد . و حوری هست ، اما به جز پسرش در او چیری نمیبینیم . او مادر است . مثل همه مادران که هست و نیستشان در هستی فرزند خلاصه میشود . مثل ما . مادری که داغ جگرگوشه میبیند به جفا ، مثل کوهی که فروبریزد ، آوار میشود روی قلب خودش . اما فرزند نمیگذارد که مادرش ویران بماند . آنقدر با دستهای ناپیدایش ، باران نوازش بر سر مادر میبارد ، آنقدر بوسه میزند بر دستهای مادرش ، آنقدر سر میگذارد بر قلب کوبنده ی مادرش ، که زن ویران شده ، دوباره جان میگیرد . کوه فرو ریخته ، دوباره شاهد جوانه ای است بر قله . اما این زندگی دوباره ، مادر را تغییری اساسی داده است . تبدیلش کرده به یک جان که از دو روح است . چنان ممزوجند این دو که نمیتوان فهمید ، اینکه ایستاده ، مادر است یا فرزند کشته شده به جفا یا هر دو .
منم شبیه حضوری که هست اما نیست.
تویی شبیه خیالی که نیست اما هست.
درست در همین لحظه ی برخاستن است که مادر پاهایش را به زمین میکوبد: که هان ای ظالمان منم دادخواه خون . دستهایش را بسان پرچمی بالا میگیرد و از بن وجود فریاد میزند : دادخواهی م از خونریزی مبرا ست . من خونخواهم نه خونریز . داد خود را بدون قطره ای خون از بیداد خواهم ستاند .
و شاهدان خاموش ، نظاره گر استحاله ی مادری تنها در پیکر مادران خواهند بود . مادرانی که پای میکوبند بر دادخواهی و مادرانه از خون جگر گوشه هایشان محافظت میکنند بی آنکه بر طبل خونریزی بکوبند . مادران پرچمداران عشق و عدالتند . برای همین است که حوری و هم قطارانش ، همچنان برای کشتگان خاک بلازده ، جشن میلاد میگیرند . آنان میدانند که بهنود و همرزمانش در سراسر تاریخ ، حضور دارند . حتی اگر پیکرشان زیر خاک است ، اما خونشان در رگهای این سرزمین جاری ست و به شرافت و انسانیت ، حیاتی دوباره میبخشند .
حوری عزیز ، هم پیمان مهربان و داغدیده ! جشن زایش بهنود بر تو و همه مادرانش مبارک باد . فرزندان این آب و خاک ، قدر رنجهایی که برای بودن بهنود کشیدی میدانند . همچنان که بر اشکهایی که در سوگش ریختی بوسه میزنند . سالروز مادر بهنود شدنت خجسته و شاد .
مادران افشین اسانلو . امیرارشد تاجمیر . مصطفی کریم بیگی . ریحانه جباری . امید علیشناس و آتنا دائمی
در کانال تلگرام نه به زندان نه به اعدام خبرهای ما را دنبال کنید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر