۱۳۹۵ آبان ۳۰, یکشنبه

درد دل جابر عابدینی با فرزندانش از پشت دیوارهای بلند زندان رجایی شهر

#حقوق بشر#ایران -درد دل جابر عابدینی با فرزندانش از پشت دیوارهای بلند زندان رجایی شهر


زندانی امنیتی زندان رجایی شهر در درد دلی با فرزندانش مهدی و مائده از آنچه گذشته و از روند زندگی خود و پدرش که در خدمت به سیستم حکومتی با صداقت کوشیده و خود توسط سیستم قربانی و زندانی شده اند می نویسد.آقای جابر عابدینی در قسمتی از این دلنوشته چنین می نویسد:

می خواهم در ذهن داشته باشید که خیلی از پدران و برادران و فرزندانی مثل شما به خاطر ایستادگی در مقابل خواسته های نامشروع در زندان های رژیم به بند کشیده شده اند. فرزندان من! این روزهایی که بر ما می گذرد در آینده من و شما را مثل فولاد آبدیده خواهد کرد 

متن کامل نامه :

درد دلی با فرزندان عزیزم از پشت دیوارهای بلند زندان رجایی شهر

سلام مهدی و مائده جان. من سن و سالی کمتر از شما داشتم که پدربزرگ شما و پدر من در سال 64 برای دفاع از کشور به جبهه رفت و جان خود را از دست داد. عکس بابا بزرگ را دیده اید. می خواهم کمی درباره او با شما صحبت کنم. 

پدر من یک انسان پاک، زحمتکش، قانع و با خدایی بود که همین الان نیز در کل روستای محل زندگیمان هم از خلوص نیت وی تعریف می نمایند. پدرش با احساس مسئولیت در مورد جنگی که در آن زمان بنا به تبلیغات رایج آن زمان که صدام را متجاوز به خاک ایران معرفی می کرد، پنج فرزند خود را تنها گذاشت و جان در این راه فدا کرد. من آن موقع هفت سالم بود. یادم می آید از کسی که مسئول بسیج در روستا بود هر روز می پرسیدم که پدرم کِی می آید که وی نیز هر بار یک جواب دلخوش کننده به من می داد. ولی بعد از مدتی جنازه اش را آوردند.

من نیز با ایمان به راه پدربزرگ شما، خدمت در ارتش را انتخاب کردم و اگر شما ندانید مادرتان شاهد است که یک ریال پول حرام مثل خیلی از کسان دیگر بر سفره خانواده ام نیاورده ام. به همین دلیل مطمئنم که شما در آینده در هر شغل و جایگاهی اعم از معلم، دکتر، کفاش و ... باشید می توانید گرهی از کار مردم را باز کنید و فردی مفید برای جامعه باشید ولی نمی دانستم که روزی همین رژیم که این همه برایشان کار کرده ام به خاطر مخالفت با سیاست های کثیف آنها و گفتن حقیقت، مدت 8 ماه شکنجه نمایند و به چهار و نیم سال حبس محکوم نمایند. و مرا از شما فرزندان عزیزم جدا گردانند. 

می دانید فرزندان من 8 ماه مانده و شکنجه در سلول انفرادی یعنی چه؟ تصور کنید اتاقی به ابعاد 2*1 متر که 24 ساعته روشن بوده و تشخیص شب و روز از هم بسیار سخت می گردید. و در آن شرایط دشوار بازجویانی که کوچکترین بویی از انسانیت نبرده بودند آدم را تحت شدیدترین شکنجه های روحی و جسمی قرار می دادند؛ جوری که انسان هزاران بار فکر خودکشی را می کرد تا لااقل از آن وضعیت خلاص شود و شب هایی که به خاطر شما بسیار گریه کرده ام و مسائل دیگری از بازداشتگاه که بعدا به شما خواهم گفت.

عزیزان من! شما الان در شرایط سنی هستید که می توانید کمی مسائل را درک کنید.
می دانید من برای رژیمی از سر غفلت کار می کردم که فساد از راس تا پایین ترین رده آن را فرا گرفته است. برای سیستمی کار میکردم که مسئولین آن دم از محبت، عدالت، انصاف، عشق و انسان دوستی می زدند ولی در پشت صحنه، کثیف ترین امال را انجام می دهند و هم در حال رقابت برای کسب ثروت می باشند. عزیزان من! ما در کشوری زندگی می کنیم که داعیه حاکمیت قوانین اسلام را در کلیه شئونات زندگی می نماید ولی اسلامی که آقایان بر ذهن و جان ما تزریق نموده اند با اسلامی که از پدرم آموختم و بعد خودم در زندگی و سخنان حضرت علی (ع) و امام حسین (ع) و ... لمس کردم زمین تا آسمان فرق دارد. اسلام و پیامبران نازل شد تا انسان ها را به رشد در مسیر تکامل و گسستن زنجیرهای جهل از پای انسان ها دعوت نمایند ولی مسئولین این سیستم، دروغ ، فساد، تهمت زدن، از بین بردن آبروی انسان ها و ثروت اندوزی را بر جامعه حاکم نموده اند. 

نور چشمان من می دانم که در این مدت خیلی سختی کشيده اید و نبودن من چه لطماتی بر شما وارد کرده است. می دانید که وقتی پدری فرزندان خود را از پشت شیشه های سالن ملاقات زندان مشاهده می کند و با توجیهات غلط مسئولین زندان مبنی بر عدم ملاقات حضوری علیرغم گرفتن مجوز از دادسرا، را نمی دهند در برگشت به سلول خود چقدر بر آوراگی شما گریه کردم که مسائل مربوط به آنچه در زندان بر من گذشت را بعدا به شما خواهم گفت ولی من این مدت را به خاطر شما تحمل خواهم کرد.

 می دانم که شما نیز با غلبه بر سختی های روزگار به من روحیه می دهید.
ولی بدانید که آینده بسیار درخشانی در انتظار ما خواهد بود. آینده ای که با کنار زدن ابرهای یاس و ناامیدی حاکم بر این کشور، خورشید حقیقت طلبی و مبارزه با ظالم تابیدن خواهد گرفت. به گواهی تاریخ ظلم هیچوقت پایدار نیست. از شما می خواهم که با این ذهن کودکانه و معصوم خود این ایام را به خاطر بسپارید که در کدام سیستم یک نفر برای سرپا ایستادن رژیم جان خود را از دست می دهند و سیستم به عوض قدردانی فرزندش را 8 ماه شکنجه می نماید. می خواهم در ذهن داشته باشید که خیلی از پدران و برادران و فرزندانی مثل شما به خاطر ایستادگی در مقابل خواسته های نامشروع در زندان های رژیم به بند کشیده شده اند. فرزندان من! این روزهایی که بر ما می گذرد در آینده من و شما را مثل فولاد آبدیده خواهد کرد و باعث خواهد شد که به یاری هم و با کمک برادران دیگر بتوانیم گرهی از کار مردم نماییم. می دانم که گفتن این حقایق برایم مشکلاتی درست خواهد کرد ولی روزی باید کسی این حقایق را فاش می کرد چرا من نباشم.

در سلول انفرادی گاهی به خدا شک می کردم که چرا در مقابل این همه ظلم کاری نمی کند و کم کم از درگاهش ناامید می شدم ولی حال فکر می کنم که خدا چقدر ما را دوست داشته و چه عنایتی در حق ما کرده است که با بیرون کشیدن ما از این دستگاه فاسد، ما نیز قدمی در جهت حل مشکلات جامعه برداریم. در آخر، شما را به احترام مادر خود که در این شرایط مثل کوه ایستادگی کرده است می سپارم و از شما می خواهم به قول حضرت عیسی (ع) چون کبوتر ساده و چون مار هوشیار باشید و در دام این کفتاران و روباهان روزگار گرفتار نشوید و با تقویت جنبه های مثبت زندگی، فرد مقیدی برای جامعه باشید.

دوستدار شما، پدرتان
جابر عابدینی
زندان رجایی شهر


در کانال تلگرام نه به زندان نه به اعدام خبرهای ما را دنبال کنید


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر