برای آرش صادقی و جوانی پرپرشده اش
حرف و سخنم با توست که این روزها پاکبازی در عرصه عشق را به نهایت رسانده ای و جانت را شمع گونه به قربانگاه یار برده ای…
برادر بیقرارم، رفیق روزهای تلخ و شیرینم، یگانه همراه روزهای بیکسی در مبارزه ام، بیش از این نمیتوانم شاهد ذره ذره آب شدنت باشم و دور از تو نظر در غذا اندازم و شرم نکنم…
آرش کماندارم، بی ادعاترین مدعی عرصه مبارزه شرافتمندانه، نماد مظلومیت یک نسل، تو که از جان و عشق و ابرو … در راه ازادی مردم ستم دیده دریغ نکردی؛ به شرفمان سوگند از امروز تا لحظه ای که در اعتصاب باشی و به خواسته ات نرسی، لب بر هر چیز جز چند جرعه آب می بندم و اگر در این راه اتفاقی برایت بیفتد، من نیز به دادخواهیت تا دم مرگ دم از اعتصاب نخواهم کشید.
اما اینجا روی سخنم با دستگاه امنیتی و قضایی ابلیس پیروز مستی است که سور عزای ما را بر سفره نشسته و تو را به اینجا کشانده : منتظر ایستاده اید تا او نیز چون (همدستانتان) برایتان عجز و ناله کند؟ دریغکه حریفتان را نشناخته اید…! ما از دیار آنانیم که حسرت آخ گفتن را بر دلتان میگذارند…
و اما تو که حاکم بر این دستگاه ظلم و سرکوب هستی: باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد، که مادران سیاه پوش داغدار زیباترین فرزندان آفتاب و باد هنوز از سجاده ها سربرنگرفته اند…
بهنام موسیوند زندانی سیاسی زندان گوهردشت کرج
در کانال تلگرام نه به زندان نه به اعدام خبرهای ما را دنبال کنید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر